بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم

بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم

ما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیست
از عمر که با ناله ی مستانه نباشیم

سرگشته ی محضیم و در این وادیِ حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

چون می نرسد دست به دامان حقیقت
سهل است اگر در پی افسانه نباشیم

هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید
آن روز که ما در غم جانانه نباشیم

در خواب نبینیم پریشانی ِ آن شب
کآشفته ی گیسوی تو دردانه نباشیم

نامیم تو را شمع مراد خود و ننگ است
گر زآنکه به شیدایی ِ پروانه نباشیم

مهدی اخوان ثالث

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.