ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خوشا دلی که گرفتار زلف دلبند است
دلی است فارغ و آزاد ، کو درین بند است
به تیر غمزه ، مرا صید کرد و میدانم
که هیچ صید بدین لاغری ، نیفکندست
علاج علت من ، می کند به شربت صبر
لبت ، که چاشنی صیر کرده ، از قند است
فراق بر دل نادان ، چو کاه برگی نیست
ولیک بر همه دان ، همچو کو الوند است
طریق بادیه را از شتر سوار ، مپرس
بیا ببین که به پای پیادگان ، چند است
حدیث واعظ بلبل کجا سحر شنود ؟
کسی که غنچه صفت ، گوش دل در آکند ست
میانه من و تو ، صحبت از چه امروز است
دل مرا ز ازل ، باز با تو پیوند است
دل از محبت خاصان ، که بر تواند کند ؟
مگر کسی که دل از جان خویش برکندست
اگر تو، ملتفت من شوی وگر نشوی
رعایت طرف بنده بر خداوند است
ز خاک کوی حبیبم ، مران که سلمان را
بخاک پای و سر کوی یار ، سوگند است
سلمان ساوجی