این منم که بسیار نوشته ام

گفتند نوشتن را
گناهی است بزرگ  
پس ننویس
و حرام است نیایش در برابر کلمات
پس نزدیک نشو
که مسموم می‌کند
دهانِ شعرها را
پس ننوش
این منم که بسیار نوشیده‌ام
و مسموم نشده‌ام از جوهر ریخته‌شده برمیز
 
این منم که بسیار نوشته‌ام
و افروخته‌ام آتشی بزرگ
در هر ستاره‌ای
و خدا بر من خشمی نگرفت
 
گفتند نوشتن
تنها برای مردان است
پس سخن نگو
و مردان تنها عاشق‌اند
پس عاشق نشو
و نوشتن
دریایی است عمیق
پس غرق نشو
 
این منم که عاشق شدم
این منم که شنا کردم
و روبه‌رو شدم
با دستانِ خشمگین
هر موجی و غرق نشدم

 گفته اند با شعر
شکسته‌ام دیوار آگاهی را
و مردان شاعر هستند
و چه‌طور می‌شود
زن شاعری در این قوم
به دنیا می‌آید ؟
پوزخندی به بیهودگی سرریز
در این عصرِ جنگ سیاره‌ها
از کسانی که زن را
زنده به گور می‌خواهند حبس‌ به‌ حبس

از خود می‌پرسم
که چرا حلال است آواز مردان
چرا بلندتر می‌خوانند این دیوار بیهودگی را
میان ریشه‌ها و ابرها
میان درختان و باران و برای زنان نیست آوازی
 
و چه کسی گفته است
برای نوشتن جنسیت شرط است ؟
چه کسی گفته است
طبیعت با نوای پرندگان زیبا مخالف است
 
می‌گویند شکسته‌ام سنگ قبرم را
و این درست است
و من کشته‌ام
خفاش‌های زمانه‌ام را
و این درست است
و من بسته‌ام ریشه‌های دورویی را
در شعرم
 
و اگر زخمی بر من بزنند
زیباترین چیز
در وجود آهو
همان زخم است
و اگر مرا بر دار ببندند
خوب می‌شود
مرا در ردیف مسیح
قرار داده‌اند
 
می‌گویند زن شاعر
گیاه غریبی است که بیابان او را
نمی‌پذیرد که سنت آن را
پس می‌زند و زنی که
شعر می‌نویسد هیچ نیست
مگر ترانه‌خوانی است
و می‌خندم به هر آنچه
در موردم گفته شده
 
که رد می‌کنم افکار عصر بیهودگی را
و می‌مانم و می‌خوانم بر بلندترین قله
و می‌دانم رعد و برق ماندگار نیست
و طوفان‌ها می‌گذرد
و خفاش‌ها می‌گذرند
و می‌دانم آن‌ها رفتنی‌اند
و این منم که نمی‌روم

سعاد الصباح
مترجم : مریم آذرسان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.