زیبایم ، دوستت دارم

اگر روزی بگویی که با تو بیایم وُ
قلبت را به آتش بکشم
تو را از اینجاها ببرم
فقط من و تو با هم برویم
از زندگی بد تا می توانیم دور شویم
همه چیز را پشت سرمان بگذاریم
بدون اینکه به عقب نگاه کنیم
در وُ همسایه چه خواهند گفت
فکر نکن
آنها که عشقمان را نمی دانند
علاقه و محبّت ها را نمی فهمند
از درونمان که خبر ندارند
بی خیال همه چیز و همه کس شویم
دنیا دروغ است
زندگی دروغ است
دوستی ها دروغ است

 

 تنها فقط عشق پاکمان حقیقت دارد
که هیچ چیزی نتوانسته آلوده اش کند وُ
از بین ببردش
فکرمان را هم از اینجاها برداشته وُ برویم
بی آن که فکرمان در هیچ جایی بماند
وقتی به پشت سرمان نگاه کردیم
دیگر کسی نباشد که برایش دست تکان بدهیم
بدون توجه به چیزی برویم
من ، تو و عشقمان
اما آیا تو با من می آیی ؟
یا آن قدر هم جسور نیستی ؟
می دانم تو ترسو نیستی
دست کم به اندازه ی من جسور و ثابت قدم هستی
جسور بودن را هم تو به من یاد دادی
مگر تو نیستی که به من انرژی می دادی و می گفتی
نباید از سختی ها فرار کنم
مگر تو نیستی که به من گفتی نباید بترسم
مگر تو نیستی که ایستادگی را به من آموختی
روزگار وُ زندگی ام مگر تو نیستی ؟
اگر بگویم به خاطر تو می توانم بمیرم
مگر نمی دانی که می میرم
اگر بگویم همه چیز را تحمل می کنم
مگر نمی دانی که می توانم
می خواهم که با تو باشم
می دانی به خاطر این هر کاری را انجام می دهم
گاهی آن قدر دیوانه می شوم که چشم ام سیاهی می رود
گاهی هم مثل دریا شفاف و روشن می شوم
گاهی مثل شیری می غرّم ، اما همیشه در تو آرام می گیرم
تو مرا مثل یخی آب می کنی وُ
مثل ساختمانی فرو می ریزی
زیبایم ، دوستت دارم
می خواهم که با تو باشم
از اینجاها می خواهم بروم
من ، تو و عشقمان
فراموش نکن که تو را به خاطر خودت دوست دارم
و همواره دوست خواهم داشت
تا آخرین نفسم
فراموش نکن

ملیسا گورپینار
مترجم : مجتبی نهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.