ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چیزی مسخره
در دوستی ماست
از من می خواهی که
جامهی کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاهزاده موناکو
عطر آگین سازم
و دائرة المعارف بریتانیکا را
حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز
گوش فرا دهم
به شرط اینکه
همانند مادر بزرگم بیندیشم
از من می خواهی که پژوهشگری چون
مادام کوری باشم
چون مادونا
و رقاصه ای دیوانه در شب سال نو
چونان لوکریس بورگیا
هم بدین شرط
که حجابم را همچون عمه ام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه عدویه ؟
اما فراموش کردی که به من بگویی
چگونه ؟
غاده السمان
ترجمه : عبدالحسین فرزاد
درود احمد جان
بعد از خوندن این شعر اشک مهمان چشم هام شد. چقدر واقعی احساس نارضایتی یک زن رو از جامعه ایی که جمجمه ی مدرن داره و ذهنی متعلق ب عصر حجر رو بیان کرده. قطعا حرف دل همه ی ما زن ها همینه...
سپاس
سلام سما عزیز
واقعا نمیدونم در مقابل احساس معصومانه تون چی بگم شما حق دارید که بعد از خواندن این شعر منقلب بشوید چون به عنوان یک زن بهتر می توانید حس شاعر را درک کنید ممنونم از اینکه مانند همیشه مرا همراهی می کنید
مانا باشید
با مهر
احمد