ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تمامی مردم
نام عزیزشان را
بر درخت حک میکنند
نازنینم
نام تو را
بر استخوان تنم خواهم کوفت
نوزاد رفعت
ترجمه : آرش سنجابی
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست!
و
در این ساحل که من افتاده ام خاموش.
غمم دریاست ، دلم تنهاست!
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست.
خروش موج ، با من می کند نجوا ،
که : هر کس دل به دریا زد ، رهایی یافت!
هر کس دل به دریا زد ، رهایی یافت.............
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست !
زپا این بند خونین برکنم نیست ،
امید آنکه جان خسته ام را ،
به آن نادیده ساحل افکنم نیست!
سلام و سپاس از حضور همیشگی شما
سپاس از اشعار انتخابی بسیار زیبای شما
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز



مرگ خود میبینم و رویت نمی بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل بدامن میفشاند اشک خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز
رهی معیری
با درود و سپاس فراوان از حضور صمیمانه شما و شعر بسیار زیبایی که نوشتید خانم منیژه عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد