چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من ؟

چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من ؟
به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من ؟

به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم ؟
به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من ؟

چو خدنگ غمزه  او دل و جان و سینه خورده
پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من ؟

ز غمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم
نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من

دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش ، اثری ز رنگ او من

چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد
به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من ؟

لب او چو شکر آمد ، غم عشق او شرنگی
بخورم به بوی لعلش ، چو شکر شرنگ او من

به عتاب گفت عراقی ، سر صلح تو ندارم
همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من

فخرالدین عراقی

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت 20:18

دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم
خبری ز بوی زلفش اثری ز رنگ او، من

بسیار زیبا. انتخاب شما همیشه عالی است.

از لطف شما سپاسگزارم خوشحالم که دوست داشتید فرزانه عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.