هراس از عاشقانه ها

هراس از این عاشقانه هایی
که بر لبم مانده است
فرصت ابرازش نبود
من دو سه بار بر عاشقانه ها
بر لب ها
در پرده های راه راه پنجره
گم شده بودم
و در تاریکی
وقتی همه خواب بودند
از پرده های راه راه بیرون آمده بودم

در خواب بیداری
زنانی را می دیدم
که با ملافه های سفید
در راهرو
به دنبال هم
می دویدند
و عاشقانه های بر لب مرا
انکار می کردند
و من خسته و ناامید
هم ناامید از ماهی در دریا
هم ناامید از پرنده بر شاخه
هم ناامید از همه این اتفاقات
که بدون دخالت من
رخ می داد

بگذارید عاشقانه ها
بر لب هایم
بماند
در این جهان
فقط لب هایم
جای امنی ست

احمدرضا احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.