ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی زود عاشقت شدم
و نگاهم را پنهان کردم
زمانی نگذشته بود
که تمام قصه های عاشقانه را آتش زدم
دیگر نیازی به این تاریخ افسانه ای نیست
من به شناخت عمیقی رسیدم
در همان دقایقی که چشمانت را دیدم
نزار قبانی
مترجم : بابک شاکر
سلام و درود بر احمد عزیز و بزرگوار.
امیدوارم احوالتون خوب باشه. به به باز هم زیباترین سروده ها را به اشتراک گذاشتید. سلیقه ی شما در انتخاب اشعار یی نظیره دوست خوبم.
لطفا ببخشید با تاخیر میام اما میام و میخوانمتون.
میدانی که نزار قبانی را با شما شناختم.
همیشه باشی در همین حوالی.
سلام فرزانه عزیز و مهربان
خدا را شکر با دعای خیر دوستان خوب هستم
خیلی ممنونم از توجه و مهر و محبتی که به من دارید و خوشحالم که انتخاب های مرا دوست داشتیددر ضمن احتیاجی به عذرخواهی نیست این روزها همه درگیر مشکلات خاص خودشان هستند همینکه گهگاهی کامنت میگذارید از بزرگواری شماست
مانا باشید
با مهر
احمد
درود احمد جان
سلام محمد عزیز
خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم
شاد و سلامت باشی
با مهر
احمد
تو به دوری آنقدر نزدیکی، که گیلاس ها از پشت پنجره زیباترند..
همیشه باش احمد عزیز..
ممنونم از توجه صمیمانه شما ماتیلداعزیز
مانا باشید
با مهر
احمد
خاطرهای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه.
در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید.
غمگینتر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه زا شنیده است.
میدانم خدایان انسان را
بدل به شیء میکنند، بیآنکه روح را از او بگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شدهای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی!
آنا آخماتوار
او نگاه می کرد
من هم نگاه
او دور می شد
من ویران
باور کنید آدم ها
با چشم هایشان می میرند
می کشند
می روند
علیرضا اسفندیاری
ممنونم از توجه شما و شعر زیبایی که نوشتید مهربانو عزیز
پاینده باشید
با مهر
احمد