زشادیها به جان آمد دلم یا رب غمی خواهم

زشادیها به جان آمد دلم یا رب غمی خواهم
بشد سالی که بی غم می گذارم ماتمی خواهم

نیم من اهل عیش و نوش و مستی با پریرویان
به ویران کلبه ای با اهل دردی عالمی خواهم

مرا بیگانه کردی با جهانت آشنایی کو ؟
به غمها محرمی خواهم ، پریشان همدمی خواهم

به زیبایان بی غم خاطرم الفت نمی گیرد
بتی کو را بود یا بوده الفت با غمی خواهم

لب خندان گلها گر چه روح افزاست اما من
گلی کو را به نرگس گاه باشد شبنمی خواهم

عماد خراسانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.