........................................................................... در دستم شاخه گلی به رنگ غروب در دهانم « پنجاه و سه ترانهی عاشقانه »ی شمس در دلم چیزی که پنهان کردنش کار هرکسی نیست .. چگونه طبیعی باشم ؟ با این بیقراری بیمهار و این دهان عاشقانهی بیقرار که اگر دهانم را ببندم از چشمهایم سرریز میکند .. لیلا کردبچه
می نشینم رویِ ایوان با دو استکانِ چای آری فقط با دو استکانِ چای مینشینم به انتظار فکر میکنم فکر میکنم و تکرار میکنم تو میآیی تو میآیی تو میآیی و یک روز تو میآیی رویِ ایوان برایِ صرفِ چای میآیی و میپرسی هنوز هم دوستم داری؟؟
نیکی فیروزکوهی
ممنونم از همراهی صیمانه تون و وقتی که گذاشتید شعرهای این بار راخواندیددوست عزیز مانا باشید با مهر احمد
گویند دل به آن بت نامهربان مده !

دل آن زمان ربود که نامهربان نبود!
گر چه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت



در این خانه به امید تو باز است هنوز
عماد خراسانی
بادرود و سپاس از لطف و محبت شما مهربانو عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد
...........................................................................
در دستم
شاخه گلی به رنگ غروب
در دهانم
« پنجاه و سه ترانهی عاشقانه »ی شمس
در دلم
چیزی که پنهان کردنش کار هرکسی نیست ..
چگونه طبیعی باشم ؟
با این بیقراری بیمهار
و این دهان عاشقانهی بیقرار
که اگر دهانم را ببندم
از چشمهایم سرریز میکند ..
لیلا کردبچه
می نشینم رویِ ایوان



با دو استکانِ چای
آری فقط با دو استکانِ چای
مینشینم به انتظار
فکر میکنم
فکر میکنم و تکرار میکنم
تو میآیی
تو میآیی
تو میآیی
و یک روز
تو میآیی
رویِ ایوان
برایِ صرفِ چای میآیی
و میپرسی
هنوز هم دوستم داری؟؟
نیکی فیروزکوهی
ممنونم از همراهی صیمانه تون و وقتی که گذاشتید شعرهای این بار راخواندیددوست عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد
مرز هایی که برای
جدایی کشیده شده اند
برای من و تو
باید بی معنی باشد
زیرا که ما
فقط برای با هم بودن
نقشه می کشیم
نه مرز برای جدایمان
پیچگاژکریمزاده
بازنده منم که در را باز می گذارم

شاید که باز گردی
دزد هم که بیاید
چیزی مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم
که تو بردی
سینا به منش