عشق تو آفتاب است

همیشه چشمانت
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه
عشق تو آفتاب است
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت
آن هنگام هم که می‌روی نمی‌بینمت
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پا به پایم راه می‌افتی و
همراهم می‌شوی

شیرکو بیکس

نظرات 2 + ارسال نظر
دلارام شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 23:58

از تو ، حس خوب بودنت !
دلتنگی های زیبای انتظارت !
از تو از نگاهی که دور مانده از چشمانم تا
افق وصل و خیرگی دو نگاه به هم !
از تو ، تمنای قلبم تا شدت نبضم در لحظه دیدار !
از تو ، مهتاب شب های نبودت تا حفظ اشعار فریدون !
از تو ، خوشه ماه افتاده در آب تا
تجسم حضورت بر لب آن جوی بلند !
از تو تا من ...
از تو تا اینجا چقدر راه مانده !
از تو ....
تا من .

انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی‌کند
تنهایی من عمیق‌ترین جای جهان است
و اشارهء هیچ انگشتی
به عمق فاجعه پی نخواهد برد

لیلا کرد بچه

سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 20:16 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


...........................................................
کاش می دیدم چیست
آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
فریدون مشیری

به تو نخواهم گفت تا چه اندازه دوستت میدارم
نه تعداد ستاره ها
نه وسعت کائنات
هیچکدام را برابر با عشقت نخواهم کرد
میگذارم همه چیز "غیرقابل تصور"بماند
آری
تورا به شکل غیرقابل تصوری
دوستت دارم

فاطمه بهره مند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.