ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شوکرانِ عشقِ تو
که در جامِ قلبِ خود نوشیده ام
خواهدم کُشت
و آتشِ این همه حرف در گلویم
که برایِ برافروختنِ ستارگانِ هزار عشق
فزون است
در ناشنواییِ گوشِ تو
خفه ام خواهد کرد
احمد شاملو
دستهای هنرپیشه گرم بود ونگاهش سرد ویخ.....
سفره خانه یِ رنگین پر از دود بود ودلها سیاه....
بیا از خیابان ولی عصر برویم
کمی اونورتر دشت شقایق است
بر روی شقایقها سفره دل پهن کنیم
راز عاشقانه زیستن را از چشمان سر به زیر ش بپرسیم....
عباسی
با محبوبم در یک شهر زندگی میکنم



بین ما
چند خیابان
چندین خانه
یک پل هوایی
دریاچهای کوچک
و صدها هزار آدمند
نیکی فیروز کوهی
ممنونم از همراهی تون دوست گرامی
با مهر
احمد
بـعضـی آدم هـا را نـمیشـود داشـت
فقـط مـیشـود یـک جـور خـاصـی دوستـشـان داشـت
بـعضـی آدم هـا اصـلا بـرای ایـن نـیستـنـد ،
کـه بـرای تـو بـاشنـد یـا تـو بـرای آنهـا
اصـلا بـه آخـرش فکـر نـمـیکنـی .. .
آنهـا بـرای ایـننـد کـه دوستـشـان بـداری ،
آن هـم نـه دوسـت داشتـن مـعمـولـی نـه حتـی عـشـق
یـک جـور خـاصـی دوسـت داشتـن کـه اصـلا هـم کـم نـیسـت ..
ایـن آدمهـا حتـی وقتـی کـه دیگـر نـیستنـد هـم ،
در کنـج دلـت تـا ابـد یـه جـور خـاص دوسـت داشتـه خـواهنـد شـد ...
در آغاز عاشق شدم



به برق نگاهت
به خنده ات
به اشتیاقت به زندگی
اکنون نیز دوست می دارم گریه ات را
و بیم ات را و نگرانی ات را
از فردا
و درماندگی نهفته
در چشمانت را
اما در برابر هراسی که داری
می خواهم یاری ات دهم
زیرا شوقم به زندگی
هنوز در برق نگاهت نهفته است
اریش فرید
ممنونم از حضور صمیمانه تون خانم مهربانو عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد
سلام و درود
مدتهاست وبلاگ شما رو میخونم و این نخستین بار که براتون کامنت میذارم
اینجا همه چیز خوب و عالیه
از توجه و زحمات شما و همه دوستان سپاسگزارم
پاینده باشید
سلام مهربانو عزیز
من از همراهی صمیمانه تون کمال تشکر را دارم
خدا را شکر میکنم محتوای وبلاگم را دوست دارید
امیدوارم همواره شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
می دانم
این داستان را پایانی نیست
فروریختن های من و
تظاهر به بی خیال شدن های تو
همیشگی ست
به گمانم
سرنوشت و تقدیر ِ ما یک بازی ست
راه کج کردن های تو و
در مسیر سبز شدن های من
دزدانه خواستن های تو و
بی پروا از عشق گفتن های من
بخشی از قواعد این بازی ست
می دانم تا تو نخواهی، گریزی نیست
فرو ریختن های من و
تظاهر به بی خیال شدن های تو
همیشگی ست
حقیقت دارد



تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
احمد رضا احمدی
ممنونم از همراهی صمیمانه تون خانم فرزانه عزیز
شاد و سربلند باشی
با مهر
احمد
شعری زیبا از الکساندر براتون میذارم من تا بحال نخونده بودمش گفتم شاید شما هم نخونده باشید
گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی، ای روح عریان!
که من ،تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!
((الکساندر پوشکین))
ترجمه : مستانه پورمقدم
بعضی عکس ها



چه عطری دارند
بوی کاغذ نیست
بوی کودکانه هاست
نفس که می کشی
حرف می زنند
درنگ می کنند
سکوت می کنند
ساعت ها می نشینی
گوش می کنی به تنهایی خودت
و این نگاه های کاغذی
در کوچه های قلبت
تمام دنیایت می شود
تمامی سهم تو از نداشته هایت
امین موسویان
ممنونم از لطف شما دوست عزیز
از خوندن دوباره این شعر لذت بردم
مانا باشی
با مهر
احمد
با موج ها پیش می روم
در جنگل ها نهان می شوم،
در مینای آسمان پدیدار می شوم،
جدائی از تو را تاب می آورم،
دیدارت را اما به سختی
((آنا آخماتووا))
من

بی تو بودنهای شبانه را
تاب می آورم
تا آن
صبحی که
طلوع تورا نفس بکشم...
سمیه نادی
سلام احمد آقا عزیز روز مرد و ب شما تبریک عرض می کنم.
سلام محمد آقا عزیز
ممنونم از لطف شما دوست عزیز
من نیز متقابلا این روز را به شما تبریک می گویم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
مادربزرگ
اردیبهشت ماه
در خیابان پهلوی
دوره ی کشف حجاب
عاشق شد
دایی سیاوش
اردیبهشت ماه
در خیابان مصدق
وقت بگیر و ببند
عاشق شد
اردیبهشت آمده
دیر یا زود من هم
در خیابان ولیعصر
عاشق می شوم
سارا محمدی اردهالی
چراغ را

برای من روشن آوردند
کاغذ
را برای من سفید آوردند
که نام تو را
حدس بزنم
روی دیوار بنویسم
روی کاغذ بنویسم
نام تو را نوشتم
با آخرین روزهای خط نوشتم
خوانده نمی شد
تو باید در صبح
با من حرف بزنی
حرف
برای شب آمده است
احمدرضا احمدی
درود احمدآقای عزیز..از اشعار انتخابیتان نهایت لذت را بردم ممنونم..

میلاد حضرت علی(ع) و روز پدر بر شما مبارک
سلام نیلوفر عزیز
ممنونم از حضور صمیمانه ات دوست عزیز
خوشحالم که اشعار این هفته را دوست داشتید
در ضمن من نیز میلاد امیر المومنین را به شما تبریک می گویم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
..................................................
در استجابت کدام آرزو
از من،
گرفته اند تو را ؟!
زهراطراوتی
اگر سردت هست

بگو تا
یک آغوش,
بیشتر دوستت بدارم
جمال ثریا