ترجمه بخشهایی از شعر بلند "عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی" --- بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر!؟ زنی بی نظیر چون تو به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد به عشق های استثنائی و اشکهای استثنایی...
بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد این است که برای گفتن از تو، ناقص است و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد! تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی و واژه های من چون اسبهای خسته بر ارتفاعات تو له له می زنند و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست
مشکل از تو نیست! مشکل از حروف الفباست که تنها بیست و هشت حرف دارد و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو ناتوان است!
بیشترین چیزی که درباره گذشته ام باتو آزارم می دهد این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد مبادا جایگاهش مخدوش شود! برای همین عذرخواهی می کنم از تو برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم روزهایی که تر و تازه پیشم می آمدی و مثل جوانه گندم و ماهی بودی از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم...
اعتراف می کنم
تو زنی استثنایی بودی
و نادانی من نیز
استثنایی بود!
"نزار قبانی"
-ترجمه دکتر یدالله گودرزی
باید به فکر تنهایی خودم باشم دست خودم را میگیرم و از خانه بیرون میزنیم
در پارک به جز درخت هیچکس نیست
روی تمام نیمکتهای خالی مینشینیم تا پارک از تنهایی رنج نبرد
دلم گرفته یاد تنهایی اتاق خودمان میافتم و از خودم خواهش میکنم به خانه باز گردد
محمدعلی بهمنی
ممنونم از شعر بسیار زیبایی که از نزارقبانی نوشتید دوست عزیز و گرامی موفق باشید با مهر احمد
.................................
کمتر بتاز...
دل است
جنگ نیست.... .
.
افشین صالحی
, تو دور می شوی

و زندگی
از آخرین پنجره ی قطار
برایم دست تکان می دهد
بهرام محمودی
لعنتی!
هنوز...
ته ماندۀ بوسه ات را
روی لبم میمکم
هنوز
ته ماندۀ آغوشت را
محکم
بغل میکنم
هنوز
با ته ماندۀ خاطراتت
زندگی میکنم...
؟؟؟؟
چه روز های خوب

و چه روز های بد
گره می خورد
خاطراتم به هم....
همه آرزویم ، تو بودی
و من
همان آرزو را...
آرزو می کنم.
نوشین جمشیدی
ترجمه بخشهایی از شعر بلند
"عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی"
---
بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر!؟
زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشکهای استثنایی...
بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژه های من چون اسبهای خسته
بر ارتفاعات تو له له می زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست
مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو
ناتوان است!
بیشترین چیزی که درباره گذشته ام باتو آزارم می دهد
این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد
مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی می کنم از تو
برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر و تازه پیشم می آمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم...
اعتراف می کنم
تو زنی استثنایی بودی
و نادانی من نیز
استثنایی بود!
"نزار قبانی"
-ترجمه دکتر یدالله گودرزی
باید به فکر تنهایی خودم باشم



دست خودم را میگیرم و
از خانه بیرون میزنیم
در پارک
به جز درخت
هیچکس نیست
روی تمام نیمکتهای خالی مینشینیم
تا پارک
از تنهایی رنج نبرد
دلم گرفته
یاد تنهایی اتاق خودمان میافتم
و از خودم خواهش میکنم
به خانه باز گردد
محمدعلی بهمنی
ممنونم از شعر بسیار زیبایی که از نزارقبانی نوشتید دوست عزیز و گرامی
موفق باشید
با مهر
احمد