بهتر است که

بهتر است که
هرگز تمامی روحت را برای یک مرد
که چیزی از عشق نمی‌داند
عریان نکنی
تحمل تجاوز به روح
از هضم تجاوز به جسم
صدها برابر بدتر است

فرانتس کافکا

نظرات 6 + ارسال نظر
شبنمکده پنج‌شنبه 19 فروردین 1395 ساعت 10:03 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود
لذت بردم

فدای مهرتان دوست گرامی
با مهر
احمد

سویل یکشنبه 8 فروردین 1395 ساعت 13:03

بسیار زیبا

خوشحالم که دوست داشتید دوست گرامی
با مهر
احمد

●♥ محمد شیرین زاده ♥● چهارشنبه 26 اسفند 1394 ساعت 07:28 http://m-bibak.blogfa.com

بی چتر ترین نوازش بارانی

بر این تنِ خسته عشق , می پوشانی

من صبح به صبح از لبت مینوشم

تو سرگلِ چایِ سبزِ لاهیجانی...!


((علی صفری))

قلب من و تو را
پیوند جاودانه مهری ست در نهان
پیوند جاودانه ما ناگسسته باد
تا آخرین دم از نفس واپسین من
این عهد بسته باد

حمید مصدق

دلارام سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 20:30

دریا مقابلم، تنها نشسته ام
سیگار میکشم، بدجور خسته ام

امواج سرکش و گرمای آتش و
تاریکی شب و چشمی که بسته ام

گرمای یک نفس مثل نسیم، نرم
آرام میخورد بر روی صورتم

احساس می کنم عطر تن تو را
با بوسه ای بیا بنشین به خلوتم

تو ایستاده ای، حرفی نمیزنی
لبخند می زنی، لبخند میزنم

شک کرده ام کمی، باور نمیکنم
تو عاشق منی!؟ معشوق تو منم!؟

اینجا به جز من و این ساحل و تو نیست
میترسی از خدا؟ از اینکه یک زنم؟

قدری جلو بیا قدری نگاه کن
مال خود خودت! هم روح! هم تنم!

سیگار و مستی و دریا و ماه و ما
میترسم از سکوت میترسی از گناه

حالا که صبح شد، این لحظه های ناب
دیگر خراب شد، افسوس! آه! آه...

زینب_انصاری

تو آمدی
زمان خشکید
در تب نگاهمان
بوی صبح آمد
دلم دچار شد
به شب آویز گیسوانت
و امروز
آغاز من بود
همین امروز را
در چشمانت زندگی می کنم

مریم پورقلی

سه نقطه ای دلم ... سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 16:43 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/


.....................................

به خودت که می آیی
تنهایی ...
به خودت که می آیی
دلت گرفته ... خسته ای ...درد داری ... به خودت که می آیی
می بینی یک آهنگ را صد بار پلی کرده ای ،آنقدر که تک تک نت هایش را حفظ باشی ... به خودت که می آیی
چشمانت شور است و دفترت خیس ...
می بینی نه تاب ماندن داری نه پای رفتن ... به خودت که می آیی
دلت تنگ ست .... دلتنگ که می گویم نه از آن دلتنگی ها که همه دارند،دلت تنگ ست ...تنگ ...
به خودت که می آیی
بوی سیگار گرفته ای ... می بینی بغض آتش زده ای که درد دود کنی ... به خودت که می آیی
شاعری ...
به خودت که می آیی
می بینی هر چه می کشی از دست اوست ...آه ، درد، سیگار ،فرقی ندارد هرچه ... هر چه ... به خودت که می آیی می بینی خیلی چیز ها گذشته ... کار از کار ...آب از سرت ... به خودت دیر می آیی ...
به خودت که می آیی
می بینی اصلا به خودت نمی آیی ...می بینی اصلا نمی بینی ... می بینی غریبی ... ناشناسی ... تو نیستی ...
تو ... نیستی .. پیش خودمان باشد اما
معشوقه ها کارشان را خووب بلدند
این را دیده ام که می گویم ...
.
.
سجاد شهیدی

عده ای می گویند دروغ عامل بسیاری از جدایی هاست
اما نه
این حقایق هستند که انسان ها را از هم دور می کنند
وگرنه ما دروغ می گوییم که نزدیک باقی بمانیم
شاید دردناک باشد.
اما ما به نوعی محکوم به دروغ گفتن هستیم
درست به همان اندازه که محکوم به زندگی کردن

چارلز بوکفسکی

کاکتوس یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 18:20

در تجمع پرندگان اماده به کوچ
در میان این همه ،هم همه ی گنگ
و این همه سرمای دوران
ساکت و ارام بر سیم خاطرات نشسته ام ....
در سکوت مبهم خود ،مزه می کنم این همه هیاهو را...
به کجا باید رفت و چرا باید رفت؟
وقتی پاهای خاطراتم در این مکان یخ بسته است...
دوستان بروید و بازگردید
من همین جا ،در همین کوچه ی خیال منتظرتان می مانم...
نه دیگر می ترسم و نه دیگر اندوه گینم ...
فقط دلم برای سکوت و کمی مرگ تنگ شده است ....
کاکتوس

احساس می کنم ده ها نفرم
شاید هم صدها نفر
چون هر شب از دلتنگی می میرم
و هر صبح
یک آدمِ دیگر
در من جان می گیرد
و به دوست داشتنِ تو ادامه می دهد

نرگس پاک نهاد


ممنونم از حضور صمیمانه ات کاکتوس عزیز
دلنوشته ات با اینکه خیلی غمگین بود اما دوستش داشتم مرسی که برایم نوشتی
شاد و سربلند باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.