وقتی کسی در حضور مناسم تو را بلند گفتطوری شدمکه انگار گُل رُزی از پنجره ی بازبه اتاق پرت شده باشدویسلاوا شیمبورسکا
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد و چه قدر باید بگذدر تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟!آنا گاولدا
موهایت را می بندیگوشواره هایت می رقصندو دستی موسیقی کهکشان را تنظیم می کندموهایت را باز می کنیباد نی لبکها را فراموش می کندو به ساز تو می رقصدآرش شفاعی با درود و سپاس از لطف شما دوست عزیزبا مهراحمد
عالی بود!!بهتر از این نمی تونست باشه
ممنونم از حضورتان دوست گرامیخوشحالم که پسندیدبا مهراحمد
عالی بود
از لطف شما سپاسگزارم دوست گرامیبا مهراحمد
تو اگر بهار را صدا کنی، میآیدحتا اگر دلاَشجا مانده باشد میانِ برفهارضا کاظمی
بیداری اتبرای دیگران، امّاخواب هایتهمیشه به من تعلّق دارد ؛مثل یک کابوس سیاههر شباز دیوار خواب هایتبالا می روممینا آقازاده
صدایم کندلم برایِ هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمانبرایِ نوازشبرایِ صدا کردنهایِ توبرایِ حرفهایِ خوبتنگ شده صدایم کن!دلم برایِ دوست داشتنهایِ بی انتهابرایِ شبهای تا صبح ... بدونِ خواببرایِ خودمبرای خودتپنجرهها و مهتابتنگ شدهصدایم کن!((نیکی فیروزکوهی))
موهایت را می بندیگوشواره هایت می رقصندو دستی موسیقی کهکشان را تنظیم می کندموهایت را باز می کنیباد نی لبکها را فراموش می کندو به ساز تو می رقصدآرش شفاعی
چقدر باید بگذرد تا آدمی
بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد
و چه قدر باید بگذدر
تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟!
آنا گاولدا
موهایت را می بندی



گوشواره هایت می رقصند
و دستی موسیقی کهکشان را تنظیم می کند
موهایت را باز می کنی
باد نی لبکها را فراموش می کند
و به ساز تو می رقصد
آرش شفاعی
با درود و سپاس از لطف شما دوست عزیز
با مهر
احمد
عالی بود!!
بهتر از این نمی تونست باشه
ممنونم از حضورتان دوست گرامی
خوشحالم که پسندید
با مهر
احمد
عالی بود
از لطف شما سپاسگزارم دوست گرامی
با مهر
احمد
تو اگر بهار را صدا کنی، میآید
حتا اگر دلاَش
جا مانده باشد میانِ برفها
رضا کاظمی
بیداری ات

برای دیگران، امّا
خواب هایت
همیشه به من تعلّق دارد ؛
مثل یک کابوس سیاه
هر شب
از دیوار خواب هایت
بالا می روم
مینا آقازاده
صدایم کن
دلم برایِ هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمان
برایِ نوازش
برایِ صدا کردنهایِ تو
برایِ حرفهایِ خوب
تنگ شده صدایم کن!
دلم برایِ دوست داشتنهایِ بی انتها
برایِ شبهای تا صبح ... بدونِ خواب
برایِ خودم
برای خودت
پنجرهها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
((نیکی فیروزکوهی))
موهایت را می بندی

گوشواره هایت می رقصند
و دستی موسیقی کهکشان را تنظیم می کند
موهایت را باز می کنی
باد نی لبکها را فراموش می کند
و به ساز تو می رقصد
آرش شفاعی