ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را در درونم پنهان کنم
گل با بوی خود چه می کند ؟
گندمزار با خوشه اش ؟
طاووس با دمش ؟
چراغ با روغنش ؟
با تو سر به کجا بگذارم ؟
کجا پنهانت کنم ؟
وقتی مردم تو را در حرکات دستهایم
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند
نزار قبانی
رهــایــم کــن
تنــها
بــا همــین خیــال خــام
کــنــار رویــای بــودنــت . .
می خــواهــم
بــه حــال خــودم بــاشــم . . .
بــا خیــالــت همــیشــه
خــنــده هســت
بــوســه هســت
شــادی هســت
انــگــار همــه چیــز
بــوی خــوشبــختی میــدهــد . . .
دلــخــوشی هــایــم کــوچــک
و دلــم قــانــع اســت . . .
از روزی کــه خیــالــت اینــجاســت
آینــه را هــم پــاک نکــردم
مبــادا
چشــم در چشــم ِ حقیقت شــوم
اصــلا
حــقیــقت بــاشد سهــم تــو
خیـــال خـــام بــرای مــن
فــقــط
رهــایــم کــن . . .
گیلدا ایازی
آنچه را دیگران

گرسنگی می نامند
سیری من است
آنچه را دیگران
شوربختی می نامند
نیکبختی من است
نه گلی هستم
نه خزه ای
بلکه لکه ای هزارساله ام
چنگ انداخته در سیمای سنگی
کاش درختی می بودم
کاش می توانستم
در سرتاسر حیاتم
ریشه های تو را بنوازم
و شب و روز بنوشم
کاش می توانستم آدمی باشم
مثل آدمیزاد زندگی کنم
و مثل آدمیزاد بمیرم
آه
چقدر دوستت دارم
اریش فرید
ترجمه: علی عبداللهی
شعر حکایت می کرد
که نور چگونه به سیاهی
و سیاهی چگونه به نور بدل می شود
در چشمانت.
شعر حکایت می کند
در هر صبح ِ شکفته
وقتی هنوز خفته بودی
من چگونه مثل باد
دست بر گیسوانت می کشیدم.
از بوسه ای می گوید
که چونان دانه ی برف
بر لبانت می آرمید.
از سقوط ستارگان
و پایان جهان می گوید.
می پرسی کدام شعر؟
خب، هنوز آن را نسروده ام.
((ران ویلیس))
ترجمه : فائزه پور پیغمبر
ذره ذره جمعشان می کنم



تکتک نجواهایی را
که پشت سرت اینجا جا گذاشته ای
نوازششان می کنم
و آرام بر روی همان تخت خواب آشنا
پهنشان میکنم
و اینگونه است که
هر شب تو را نفس میکشم
در خلسه ای که انگار نشئه ام می کند
سونیا سانچز
ممنونم از حضوز صمیمانه و شعر بسیار زیبایی که نوشتید آقای شیرین زاده عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد
تمام مردم شهر
بی کارند
جز من
که در انتظار آمدن توام
((ابراهیم اورامانی))
سالهاست رفته ای

و من
هنوز به خودم میلرزم
درست مثلِ
شاخه ای که چند لحظه قبل
پرنده اش پریده باشد
رضا کاظمی
مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
درهوایم پراکنده ای
و من بی هوا
ناگهان خیسم از تو !
کار سختی ستْ دوست نداشتنِ تو

باید برای خودم
کار دیگری دست و پا کنم
رضا کاظمی
سلام
خسته نباشید
یکی از دوستام وبلاگتونو بهم معرفی کرد
واقعا از پست هاتون لذت برم
سلام دوست گرامی
ممنونم از حضورتان و خوشحالم اشعار انتخابی را دوست داشتید
شاد باشید
با مهر
احمد
....................................................
از پوستم
صدای تو می تراود
بر پاهای تو راه می روم
با چشم تو شعر می نویسم
من که ام
به جز تو
که در رگ و پوستم نهانی و
نام مرا به خود داده ای.
شمس لنگرودی
چیزی نیست

که مرا سر شوق بیاورد
جز تو
که تو هم نیستی
علیرضا روشن