دختر زیبایی نیستم

دختر زیبایی نیستم
موهایی دارم سیاه
که فقط تا زیر گردنم می آید
و نه شب را به یادت می آورد
نه ابریشم
نه سکوت شاعرانه
نه حتا خیالِ یک خواب آرام
پوست گندمی دارم
که نه به گندم می مانَد
نه کویر
و چشم هایی دارم
که گاهی سیاه می زنَد
گاهی قهوه ای
و گاهی که به یاد مادرم می افتم
عسلی می شوند و گاهی خیس
دست هایم
دست هایم
دست هایم مهربانند
و هر از گاهی
برای تو
به عشق تو
شعر می نویسند
مرا همین طور ساده دوست داشته باش
با موهایی که نوازش می خواهند
و دستهایی که نوازشت می کنند
و چشم هایی
که به شرقیِ صورت من می آیند

نیکی فیروزکوهی

نظرات 3 + ارسال نظر
کاکتوس چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 08:53

سلام
خیلی خوشحالم حالتون بهتر شده
اشعار انتخابیون مثل همیشه زیباست

سلام دوست گرامی
از لطف شما سپاسگزارم دوست گرامی
خوشحالم که اشعار انتخابی ام را دوست داشتید
موفق باشید
با مهر
احمد

فرزانه سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 23:31

چقدر این شعر رو دوست دارم
ممنونم دوست خوبم
ماما باشی به مهر

خوشحالم که این شعر را دوست داشتید فرزانه عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

نیلوفر یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 15:45

به پاییز فکر میکنی؟
به این سوزی که کم کم به مغز استخوان میرسد
وزمستانی که میپیچد به سراسر احساس و جانت
به این روزهای ِکوتاه و تاریکی های بلند ؟
به این درد غریبی ِمسری از جدایی برگ ها و شاخه ها؟
.
کسی درد را میفهمد که تیغش به رگ هایش نشسته باشد
حرف از تحمل ساده ست
کسی باید که از مرزها گذشته باشد
من در مرزهای خواستنت سرگردانم
من هنوز به این جاده ها چشم براه یک آمدنم
من درگیرِ ریشه های ماندنم
من هنوز تورا میخواهم تورا ...

نیلوفر ثانی

لذت بردم بسیار زیبا بود همچون همیشه...سلامت و برقرار باشید

دیشب خواب دیدم
مثل ماهی شده ام
و در آب چشم های روشن تو شناورم
از ترس خوابم را برایت تعریف نکردم
ترسیدم پلک هایت را ببندی و مرا خفه کنی

سعاد الصباح

از همراهی صمیمانه نون سپاسگزارم خانم نیلوفر عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.