ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کنده میشود از جا هواپیما
مانندِ دلِ من
هنگام دیدن مهمانداری
که عجیب شبیه توست
مهماندار میشدی اگر
مسافران از تماشایت دل نمیکنند
و خلبان حتی
درِ کابین خود را نمیبست
تا هر از گاهی ببیندت
وقتی با لبخند
زیر سر پیرمردی خفته بالشت میگذاشتی
همه لیوانی آب از تو میخواستند
و میدانستند
گرفتن آبِ طلب کرده هم از دست تو
مُراد است
چرا از یادت نمیبرم ؟
چرا تو از پس هر چیزی سرک میکشی ؟
چرا نمیتوانم بیدغدغه باشم
مانندِ مسافری
که شانه به شانهام خرناس میکشد ؟
در بیست هزار پایی کنار توام
حتی وقتی همان مهماندار
با لبخند میپرسد
چای یا قهوه ؟
و من
با خاطرهی چشمان قهوه ای ات
قهوهی تلخ مینوشم
یغما گلرویی