چگونه می توانم روحم را در خودم نگه دارم تا روح تو را لمس نکند؟ چگونه می توانم آن را چنان بالا بکشم، دور از تو، تا چیزهای دیگر؟ می خواهم پناهش دهم، میان اشیای گمشده ی دور در جاهای تاریک و خاموش تا به پژواک اعماق تو نلرزد حالا هر چیزی که ما را لمس می کند، تو را و مرا، مثل آرشه ی ویولنی با هم می گیردمان و از دو زه جدا افتاده، یک صدا بیرون می آورد از دل کدام ساز منتشر می شویم؟ و کدام نوازنده، ما را در دستهایش گرفته است؟ آه، شیرین ترین آواز
"راینر ماریا ریلکه"
کاش ما دو گوزن بودیم وقت شادی شاخ هایمان را به هم می کشیدیم وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم و بچه هامان در فصل های گرم سال به دنیا می آمدند کاش ما دو گوزن بودیم که وقتی از هم دلگیر می شدیم خوابمان می برد
الهام اسلامی
ممنونم از حسن توجه تون خانم دلارام عزیز مانا باشی با مهر احمد
وقتی انسانی از درد، دیوانه می شود دیگران دردش را نه فقط دیوانگی هایش را می بینند
مورات منتِش
درنگ کن لحظه ای درنگ کن تا نگاهم در نگاهت گم شود گرمای تنت زمستان دلم را آب کند و صدایت بغض تنهاییم را بشکند لحظه ای درنگ کن تا بهار بودنت تنم را لبریز کند مهربانیت وجودم را سیر کند و چشمانت همه شعرهایم را از عشق پر کند لحظه ای درنگ کن
مریم عباسی
مرسی از شما خانم متولی عزیز موفق باشید با مهر احمد
................................. بوس تر از بوس های تو نمی شناسم ندیده ام نخوانده ام .. مست تر از لبهای تو شراب ننوشیده ام گل من ! دست های تو مهربانترین دست های خداست که کودکی مرا به بلوغ می رساند .. و اینجوری هاست که در آغوش تو من مرد می شوم ..
عباس معروفی
این همه شعر نوشتم آنچه میخواستم نشد زمزمه کردم ورد خواندم فریاد کشیدم نشد آنچه میخواستم پاره کردم آتش زدم دوباره نوشتم نشد تو چیز دیگری بودی بگو تو را که نوشت که سرنوشت مرا کاغذی سیاه کرد
شهاب مقربین
ممنونم از حضورتون و کامنت قشنگ تون دوست گرامی با مهر احمد
میبوسم گونه های باد آرامش میکنم حالا که آرام و نسیم گونه شد میفرستم سمت تو میسپارم سوغاتی ام را صاف و سالم گرم و شیرین بر روی لبانت جا دهد میسپارم تا نگوید من کی ام. میسپارم آغوش گیرد تن گرمت را و عطر پیرهنت را به سوی من باز گرداند.
زهرا محمدزاده آ
با چشمهایت حرف دارم میخواهم ناگفتههای بسیاری را برایت بگویم از بهار از بغضهای نبودنت از نامههای چشمانم که همیشه بیجواب ماند باور نمیکنی ؟! تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی آغوشت رهایم نمیکند به راستی عشق بزرگترین آرامش جهان است
سیدعلی صالحی
با سپاس فراوان بابت نوشتن یکی از سروده هایتان خانم زهرا عزیز شما همواره مرا شرمنده میکنید موفق باشید با مهر احمد
چگونه می توانم روحم را در خودم نگه دارم
تا روح تو را لمس نکند؟
چگونه می توانم آن را چنان بالا بکشم، دور از تو، تا چیزهای دیگر؟
می خواهم پناهش دهم، میان اشیای گمشده ی دور
در جاهای تاریک و خاموش
تا به پژواک اعماق تو نلرزد
حالا هر چیزی که ما را لمس می کند، تو را و مرا،
مثل آرشه ی ویولنی با هم می گیردمان
و از دو زه جدا افتاده، یک صدا بیرون می آورد
از دل کدام ساز منتشر می شویم؟
و کدام نوازنده، ما را در دستهایش گرفته است؟
آه، شیرین ترین آواز
"راینر ماریا ریلکه"
کاش ما دو گوزن بودیم

وقت شادی شاخ هایمان را به هم می کشیدیم
وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم
و بچه هامان
در فصل های گرم سال به دنیا می آمدند
کاش ما دو گوزن بودیم
که وقتی از هم دلگیر می شدیم
خوابمان می برد
الهام اسلامی
ممنونم از حسن توجه تون خانم دلارام عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد
عشق یک اتفاق طبیعی ست،مثل دل کندن و کندن جان
اتفاقی که باید بیفتد، چون زمین لرزه ی شهر تهران
عاشقی قصه ی نام و ننگ است، عشق افسون ماه و پلنگ است
عشق جام شراب و شرنگ است برزخی بین آغاز و پایان
عشق تو اوج این سرنوشت است، تو نفس می کشی یا بهشت است
عطر گلهای پیراهن توست، یا بهار آمده در زمستان؟
موج موهایت از پشت شیشه،یال شیری ست در کنج بیشه
من شکارم شبیه همیشه،با دلی خون و حالی پریشان
جنس لبهایت از نیشکر بود، دست و پایت پر از بال و پر بود
این همه حسن در یک نفر بود،یک نفر بهتر از بیشماران
وقت دیدار من بود با تو، هیچکس نیست جز من،خدا،تو
گل برای تو آورده بودم،زیره می بردم اما به کرمان
تیموری
امروز خدا شاهدِ لببازیِ ما بود

لببازیِ ما معرکهای جِلوهنَما بود
ما در برِ یکدیگر وُ ساعات: غزلخوان
آغوشِ من وُ تو: پُرِ از مِهر وُ صفا بود
حسِّ من وُ تو از: من وُ تو، از: تَبِ این عشق
آمیخته با شربت وُ شیرینیِ ما بود
شیرینتر از انواع عسلها بخدا هست
لبهای تو! چون صورتِ لبخندِ خدا بود
بر بستر وُ آغوشِ تو: آیاتِ اُمیدم!
ای آنکه تنت مُصحفِ سوراتِ شفا بود
در بازوی تو حَصرِ من آزادیِ محض است
ای کاش تنم تا اَبَدُالدَّهر رها بود
الهه ظریف
با درود و سپاس فراوان بابت شعر زیبایی که نوشتید خانم دلارام عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد
وقتی انسانی از درد،
دیوانه می شود
دیگران دردش را نه
فقط دیوانگی هایش را می بینند
مورات منتِش
درنگ کن

لحظه ای درنگ کن تا نگاهم در نگاهت گم شود
گرمای تنت زمستان دلم را آب کند
و صدایت بغض تنهاییم را بشکند
لحظه ای درنگ کن تا بهار بودنت تنم را لبریز کند
مهربانیت وجودم را سیر کند
و چشمانت همه شعرهایم را از عشق پر کند
لحظه ای درنگ کن
مریم عباسی
مرسی از شما خانم متولی عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد
.................................
بوس تر از بوس های تو
نمی شناسم
ندیده ام نخوانده ام ..
مست تر از لبهای تو
شراب ننوشیده ام
گل من !
دست های تو
مهربانترین دست های خداست
که کودکی مرا به بلوغ می رساند ..
و اینجوری هاست
که در آغوش تو
من مرد می شوم ..
عباس معروفی
این همه شعر نوشتم

آنچه میخواستم نشد
زمزمه کردم ورد خواندم فریاد کشیدم
نشد آنچه میخواستم
پاره کردم آتش زدم دوباره نوشتم
نشد
تو چیز دیگری بودی
بگو تو را که نوشت
که سرنوشت مرا
کاغذی سیاه کرد
شهاب مقربین
ممنونم از حضورتون و کامنت قشنگ تون دوست گرامی
با مهر
احمد
میبوسم گونه های باد
آرامش میکنم
حالا که آرام و نسیم گونه شد
میفرستم سمت تو
میسپارم سوغاتی ام را
صاف و سالم
گرم و شیرین
بر روی لبانت جا دهد
میسپارم
تا نگوید من کی ام.
میسپارم
آغوش گیرد تن گرمت را
و عطر پیرهنت را
به سوی من باز گرداند.
زهرا محمدزاده آ
با چشمهایت حرف دارم

میخواهم ناگفتههای بسیاری را برایت بگویم
از بهار
از بغضهای نبودنت
از نامههای چشمانم
که همیشه بیجواب ماند
باور نمیکنی ؟!
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت
رهایم نمیکند
به راستی
عشق بزرگترین آرامش جهان است
سیدعلی صالحی
با سپاس فراوان بابت نوشتن یکی از سروده هایتان خانم زهرا عزیز
شما همواره مرا شرمنده میکنید
موفق باشید
با مهر
احمد
احمد جان زیبا بود مثل همیشه
ممنونم از تو محمد عزیز
خوشحالم که دوست داشتی
با مهر
احمد
چقدر دلنشین...لذت بردم احمد آقای عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتی نیلوفر عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد