ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چرا دوست دارم تورا ؟
زیرا باد
جوابی از علف نمی خواهد
وقتی که می گذرد
تکان خوردنش حتمی ست
زیرا او می داند
و تو نمی دانی
ما نمی دانیم
واین دانش
کفایتمان می کند
نور هر گز نمی پرسد از چشم
چرا پلک بسته ای
داناست بخاطر اوست
که قادر به حرف زدن نیست
بی هیچ دلیلی
و بدون هیچ بحثی
طلوع خورشید
کاملم می کند
زیرا او طلوع خورشید است
من می بینمش
پس از این رو ست
که دوست دارمت
امیلی دیکنسون
مترجم : حسین خلیلی
معشوق من
انسان ساده ایست
انسان ساده ای که من او را
درسرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانهء یک مذهب شگفت
در لابلای بوتهء پستانهایم
پنهان نموده ام
عشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانهء قدرت را
تأئید میکند
او وحشیانه آزادست
مانند یک غریزهء سالم
در عمق یک جزیرهء نامسکون
او پاک میکند
با پاره های خیمهء مجنون
از کفش خود ، غبار خیابان را
(فروغ فرخزاد)
ذره ذره جمعشان می کنم
تکتک نجواهایی را
که پشت سرت اینجا جا گذاشته ای
نوازششان می کنم
و آرام بر روی همان تخت خواب آشنا
پهنشان میکنم
و اینگونه است که
هر شب تو را نفس میکشم
در خلسه ای که انگار نشئه ام می کند
سونیا سانچز
خانم دلارام عزیز شما اونقدر مرا شرمنده میکنید که من نمیدونم چگونه بابت این همه مهربانی از شما قدردانی کنم
موفق باشید دوست عزیز
با مهر
احمد
به خاطر مردم است که می گویم
گوش هایت را نزدیک دهانم بیاور
دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود
و مردم نمی دانند چطور می شود
بی هیچ واژه ای
کسی را که اینهمه دور است
اینهمه دوست داشت
"لیلا کردبچه"
حالا که فرقی نمی کند
کنارت ایستاده باشم
یا نه
بگذار همه چیز را
از وسط قیچی کنم
تا تو
در نیمی باشی
من
در نیمی دیگر
راستی
با دستی که
روی شانه ات
جا گذاشته ام
چه می کنی؟
کامران جعفری
ممنونم از حضورتون دوست عزیز و مهربانم
شاد باشید
با مهر
احمد
..........................................................
عشق مثل دزد ناغافل سر می رسد
یک لحظه و سپس هیچ چیز وجود ندارد
ناگهان ...
همه چیز از محدوده ی زمان و معیار خارج می شود
ناگهان ...
زندگی دیگر ترسی ندارد ..
گیوم موسو
دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور
کجا ، یا چه وقت ؟
چه آسان دوستت دارم
بی هیچ غرور یا دشواری
"تو" را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم.
آن چنان به هم نزدیکیم که دست های تو بر گردنم
گوئی دست های من است
و آن طور در هم تنیده ایم که
وقتی چشمانت را می بندی
من به خواب می روم
پابلو نرودا
مرسی از لطف و محبت تون دوست گرامی
شاد باشی
با مهر
احمد