برای دوست داشتن تنها دانستن نام کوچکت کافیست ... نترس ! تنها تو نیستی هیچ گلی در این جهان نام خانوادگی ندارد ...
فاضل شاهچراغ
تقصیر باران نیست زیبایی توست که مرا آواره ی عالم و آدم می کند امشب هوای سفر به سرم زده از پراگ حرف می زنم اسب و باروت دیدن دارد از پاریس می گویم و نام سگی را که چرت می زند بر دیوار ها می نویسم _ خیلی مسخره است نه؟ _ به درد شکار می خورم آفتاب را برمی دارم از قاب پنجره تا برایت کاری کرده باشم تا ثروتمندم بدانی و به آرزویت برسانم حالا حسابی عوض شده ام خوش بختانه و دست یافتنی ام
حسین فرخی
با درود و سپاس فراوان از همراهیتان دوست مهربانم با مهر احمد
نمیگویم دوستت میدارم عشق به تو اعتراف سنگینیست در روزگار عدم قطعیت لیلی تو بودن متهمام میکند به چشمهای سیاهی که نداشتهام مینویسم دوستت میدارم و قایماش میکنم تو به درد زندگی نمیخوری تو را باید نوشت و گذاشت وسط ِ همان شعرها و قصههایی که ازشان آمدهای
مریم ملک دار
مرسی از حضورتون دوست گرامی برقرار باشید با مهر احمد
راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی در حقیقت هیچکس نمی تواند مال کسی شود شریک زندگیت را با طناب نیاز ، نبند گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند .
جی دونالد والترز
ممنونم از لطف و محبت تون دوست عزیز و مهربانم با مهر احمد
برای دوست داشتن
تنها دانستن نام کوچکت کافیست ...
نترس !
تنها تو نیستی
هیچ گلی در این جهان
نام خانوادگی ندارد ...
فاضل شاهچراغ
تقصیر باران نیست

زیبایی توست
که مرا آواره ی عالم و آدم می کند
امشب هوای سفر
به سرم زده
از پراگ حرف می زنم
اسب و باروت دیدن دارد
از پاریس می گویم
و نام سگی را که چرت می زند
بر دیوار ها می نویسم
_ خیلی مسخره است نه؟ _
به درد شکار می خورم
آفتاب را برمی دارم
از قاب پنجره
تا برایت کاری کرده باشم
تا ثروتمندم بدانی
و به آرزویت برسانم
حالا حسابی عوض شده ام
خوش بختانه
و دست یافتنی ام
حسین فرخی
با درود و سپاس فراوان از همراهیتان دوست مهربانم
با مهر
احمد
جنگ کلمات ما با هم
نبرد بی پایانیست
گاه تو می بری
گاه من !
اما
عشق ما باید یک پیروز داشته باشد .
پس ...
تو اشغال کن
سرزمین ویرانم را !
اینک
زنانگی من در دستهای توست !
((راضیه مفیدی))
نمیگویم دوستت میدارم

عشق به تو
اعتراف سنگینیست
در روزگار عدم قطعیت
لیلی تو بودن
متهمام میکند
به چشمهای سیاهی که نداشتهام
مینویسم دوستت میدارم و
قایماش میکنم
تو به درد زندگی نمیخوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط ِ همان شعرها و قصههایی
که ازشان آمدهای
مریم ملک دار
مرسی از حضورتون دوست گرامی
برقرار باشید
با مهر
احمد
باید کــه لهجـــه کهنـم را عــوض کنم
این حرف مانده در دهنم را عوض کنم
یک صبـــح تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
دارم میـان مقبره ها راه مـی روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار زخــم های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من کـــه هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کن
"علی داوودی"
من به شعرهایم ایمان دارم

چون از زخم هایم می آیند
تو را نیز دوست دارم
زیرا که زخم هایم یادگار توست
رامین اخوان
از لطف و محبت شما سپاسگزارم دوست مهربانم
موفق باشید
با مهر
احمد
می مانم در اینجا
اگر تو هم نفسم
در این قفس باشی!
بتول
راز عشق در این است

که حس تملک را از خود دور کنی
در حقیقت هیچکس نمی تواند مال کسی شود
شریک زندگیت را با طناب نیاز ، نبند
گیاه هنگامی رشد می کند
که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند .
جی دونالد والترز
ممنونم از لطف و محبت تون دوست عزیز و مهربانم
با مهر
احمد