مهربان و دهشتناک سیمای عشق شبی ظاهر شد بعدِ بلندای یک روز بلند گویا کمانگیری بود با کمانش و یا نوازنده ای با چنگش دیگر نمی دانم هیچ دیگر نمی دانم تنها می دانم بر من زخم زده بر قلبم شاید با تیری ، شاید به ترانه ای و تا ابد می سوزد این زخم عشق چه می سوزد