ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خانمانسوز بود آتش آهی ، گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی ، گاهی
گرمقدر بشود سلک سلاطین پوید
سالک بی خبر خفته به راهی گاهی
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی
هستیم سوختی از یک نظر ای اختر عشق
آتش افروز شود برق نگاهی ، گاهی
روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
او سپیدی بود از بخت سیاهی ، گاهی
عجبی نیست اگر مونس یار است رقیب
بنشیند برگل هرزه گیاهی ، گاهی
اشک در چشم فریبنده ترت می بینم
در دل موج ببین صورت ماهی ، گاهی
زرد رویی نبود عیب مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی ، گاهی
دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهر طوفان زده سنگیست پنهاهی گاهی
معینی کرمانشاهی