ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها ، بی قراری ها ؟
تو مه ، بی مهری و حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید
مهدی اخوان ثالث