آسان است برای من
که خیابان ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم
که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
آسان است
به درخت انار بگویم
انارش را خود به خانه ی من آورد
آسان است
آفتاب را
سه شبانه روز ، بی آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم
که عصا زنان از آسمان خزر بالا می رود
آسان است
که چهچه ی گنجشک را ببافم
و پیراهن خوابت کنم
آسان است برای من
به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه ی اولش برگردد
برای من آسان است
به نرمی آب ها سخن بگویم و دل صخره را بشکافم
آسان است نا ممکن ها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید "بس کن رفیق"
اما
آسان نیست معنی مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی آری گفته یی
شمس لنگرودی
احمد
چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 10:33