ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
هیچ ندیدیم و عمر در سر کار تو شد
لعل تو روزی مرا وعده وصلی بداد
فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد
زنده بود عاشقی ، کز هوس روی تو
بر سر کوی تو مرد ، خاک دیار تو شد
صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب
مشغله از ره براند ، مشعلهدار تو شد
از سر خاک درت دوش غباری بخاست
باد بهشت آن بدید ، خاک غبار تو شد
طعنه زند سرمه را ، چشم چو خاک تو دید
شکر کند زخم را ، دل که شکار تو شد
زمره عشاق را در شب دیدار قرب
هر دل و جانی که بود ، جمله نثار توشد
شاکرم از دل ، که او گشت شکارت ، بلی
شکر کند زخم را ، دل که شکار تو شد
از همه گنجی سعید وز همه رنجی بعید
گر تو ندانی که کیست ؟ اوست که یار تو شد
زنده جاوید ماند ، سکه اقبال یافت
سر که فدای تو گشت ، زر که نثار تو شد
سر ز خط اوحدی بر نگرفت آفتاب
تا قلم فکر او وصف نگار تو شد
اوحدی مراغه ای