چگونه توانستی مرا برنجانی ؟

گل‌های یاس
از هنگام بارشِ باران در موسمِ بهار
از گریستن بازنایستادند
نمی‌دانم
پس چگونه
چشم‌های زیبای تو
چون بیابان خشک است

شبِ زیبایی بود
هیچکس
بینِ درختانِ زیتون نبود
هیچکس
ندید که چگونه تو را می‌خواهم
چگونه عاشقِ تو هستم

امروز
درختانِ زیتون در خوابند
و من بیدار
هیچکس در این دنیا نمی‌تواند
زخمی که غرورِ تو برجای گذاشت
را التیام بخشد
چگونه با آن همه عشق
توانستی
مرا برنجانی ؟

محبوبم
هنگامی که بازگردی
برای تو
ترانه‌ای قدیمی می‌خوانم
که از عشق می‌گوید و رنج

وقتی که بازگردی
تو را
غرقِ بوسه خواهم کرد
و به آرامی پَر می‌کشم تا ابرها
به آهستگی آن‌ها را در دهانم می‌گیرم
و تو را با ابرها می‌پوشانم‌
تا آن‌هنگام که زمان بایستد

و من نفهمیدم
با تمام عشقی که به من بخشیدی
چگونه توانستی
مرا برنجانی ؟

فرانسیسکو خاویر لوپز
مترجم : مرجان وفایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.