![](http://s5.picofile.com/file/8374431026/MohammadTajvidi_Persian_Star_org_033.jpg)
گفتم : ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
گفتا : منم دوای تو از درد من منال
گفتم : شبم چو سال شد از بار هجر تو
گفتا : به وصل روز کنم این شب چو سال
گفتم : که با تو نیست مجال حکایتی
گفتا : چو من رضا دهم آسان شود مجال
گفتم : دلم به وصل تو تعجیل میکند
گفتا : ز من به صبر توان یافتن وصال
گفتم : به شام روی تو دیدن مبارکست
گفتا که : بامداد مبارک ترم به فال
گفتم که : هیچ گوش نکردی به قول من
گفتا که : هیچ کار نیاید ز قیل و قال
گفتم که : ابروی تو نشان میدهد بعید
گفتا : نشان عید بود دیدن هلال
گفتم : چه دامها که تو داری ز بهر من
گفتا که : دام من نه که زلفست و دانه خال ؟
گفتم که : بوسهای دوسه بر من حلال کن
گفتا که : بیبها نتواند شدن حلال
گفتم : ز مویه شد تن مسکین من چو موی
گفتا : ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال
گفتم که : پایمال فراق توام چرا ؟
گفتا : ازان سبب که نداری به دست مال
گفتم : ترا نیافت به شوخی کسی نظیر
گفتا : مرا ندید به خوبی کسی مثال
گفتم : سال من به جهان وصل روی تست
گفتا که : نیست ممکن ازین خوبتر سال
گفتم که : چاره نیست مرا در فراق تو
گفتا که : چاره تو شکیبست و احتمال
گفتم : شبی خیال تو نزدیک من رسید ؟
گفت اوحدی ، به خواب توان دیدن این خیال
اوحدی مراغه ای