ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو برایم چو وجودی غمینی
گل زودمیرای شعر
که همان دم که با آن خوشم
و بر آنم تا سرمست شوم از وجودش
حس میکنم که باید بگریزم به دورها
بسیار دور
بهسبب شوربختی جان خویش
شوربختی اندوهناک من
آنگاه که دیوانهوار به سینهات میفشارم
و لبانت را به دهان میکشم
طولانی و بیوقفه
غمگینم ، عزیز من
زان رو که قلبم بسیار خسته است
از عشقی چنین عاجزانه به تو
تو لبانت را بر لب من مینهی
و خود را وامیداریم تا سرخوش باشیم
از عشقمان ، که هرگز شاد نخواهد بود
زیرا که جانمان بسی خسته است
از رؤیاهایی که پیش از این دیدهایم
اما آن ترسان منم
و تو بسیار سرآمدی
آنگاه که به تو میاندیشم
جز خواهش گداختن در عشق
چیزی اندرونم نیست
بهخاطر آن شادی کوچکی که به من هبه میکنی
که نمیدانم از روی ترحم است یا هوس
زیبایی تو ، زیبایی محزونیست
که هرگز در رؤیا نیز شهامت دیدنش نداشتم
اما زان گونه که گفتی ، تنها رؤیاست
آنگاه که برایت از چیزهای خوشایندتر سخن میگویم
و تو را به سینه میفشارم
و تو به من نمیاندیشی
حق با توست عزیزکم
من غمگین غمگینم و بسی ترسان