ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا
بندۀ سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا ؟
بس که کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت
بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا
بستۀ زلف پریرویان شدن از عقل نیست
لیک من دیوانهام ، زنجیر میباید مرا
وعدۀ وصل توام داد اندکی تسکین دل
تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا
وه که خواهد شد ، هلالی ، خانۀ عمرم خراب
جان غمفرسوده چند از غم بفرساید مرا ؟
هلالی جغتایی
ای دل غم این جهان فرسوده مخور

بیهوده نئی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
سلام و عرض ادب
بسیار عالی ، موفق باشید
دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش



در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش
امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش
ابوسعید ابوالخیر
از لطف و محبت شما سپاسگزارم خانم منیژه عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد