ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
پلک هایم را باز میکنم و همه چیز دوباره جان میگیرد
گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات
ستارهها هنوز در رقصاند ، آبی ، قرمز
و سیاهی مطلق هجوم میآورد
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
خواب دیدم مرا به بستر بردی ، طلسم شدم
برایم آوازی خواندی ، جادو شدم
و مرا بوسیدی ، دیوانه شدم
گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات
خدا از آسمان سقوط میکند ، جهنم آتش میگیرد
مردان خدا ، مردان شیطان خروج میکنند
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
خیال کردم دوباره میآیی ، گفته بودی که میآیی
اما پیر میشوم ، و نامت را از یاد میبرم
گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات
کاش عاشق مرغ تندر بودم
دست کم بهار که میآید دوباره غوغا میکند
چشمهایم را میبندم و جهان سراسر فرو میریزد
گمان میکنم در ذهن خودم ساخته باشمات
سیلویا پلات
ترجمه : سینا کمال آبادی