بیا زمینی باشیم

بیا زمینی باشیم
من از دوزخی که راهش به بهشت باشد می ترسم

فقط اگر
یکی مثل تو کنارِ من باشد
عشق باشد
جراتِ گناه باشد

بگذار زمینی باشیم
بهشت همانجاست که من باشم و تو باشی
چه فرقی می کند که معصوم یا پر گناه باشیم ؟

نیکی فیروزکوهی

نظرات 5 + ارسال نظر
شبنمکده دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 08:48 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود

از لطف شما سپاسگزارم دوست گرامی
مانا باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده یکشنبه 16 خرداد 1395 ساعت 17:30 http://m-bibak.blogfa.com

جای پاهایت بر ساحل

دریا را عاشق کرده بود

تو که رفتی

همه گفتند : دریا طوفانی شده

بیخود گفتند

دریا تنها دلش تنــــــــــگ شده ..



((محمد شیرین زاده))

در موهای تو
پرنده‌ای پنهان است
پرنده‌ای که رنگِ آسمان است
تو که نیستی
روی پایم می‌نشیند

جوری نگاه می‌کند که نمی‌داند
جوری نگاه می‌کنم که نمی‌دانم

می‌گذارمش روی تخت
و از پلّه‌ها پایین می‌روم
کسی در خیابان نیست
و درخت‌ها سوخته‌اند
کجایی؟

یانیس ریتسوس
ترجمه ی : محسن عمادی


ممنونم از حضور صمیمانه ات محمد عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد

نیلوفر پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 21:56

با آنچه می اندیشم
یکی می شوم
کسی در من
بی نامُ بی نشان
دستی می شود
که ناخودآگاهِ مرا می نویسد
افکار عاشقانه ام
دفتر خاطرات سفری می شود
که از رسیدن سر باز می زند
پشت صحنه ی شعرم
دست های کوچک عشق
مرا به بازی می گیرد

پرویز صادقی

چقدر زیبا بود انتخابتون..درود و سپاس فراوان احمدآقای عزیز و گرانقدر

کلمات حسودند
هر بار که می خواهم به تو نزدیک شوم
جلوتر از من می دوند
روی کاغذ و
شعر من
زودتر از من در آغوش می گیرد
تو را

اعظم موسوی


ممنونم از لطف و محبت شما خانم نیلوفر عزیز
خوشحالم کهاین شعر را پسندید
مانا باشی
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 16:53 http://m-bibak.blogfa.com

باید که دوست بداریم یاران !

باید که چون خزر بخروشیم

فریادهای ما اگر چه رسا نیست

باید یکی شود .

باید تپیدن ِ هر قلب اینک سرود

باید سرخی ِ هر خون اینک پرچم

باید که قلبِ ما

سرود ما و پرچم ما باشد ...

باید در هر سپیدی ِ البرز

نزدیک تر شویم

باید یکی شویم

اینان هراسشان ز یگانگی ِ ماست ...

باید که سر زند

طلیعه ی خاور

از چشم های ما

باید که لوتِ تشنه

میزبان ِ خزر باشد ...

باید که کویر ِ فقیر

از چمشه های شمالی بی نصیب نماند

باید که دست های خسته بیاسایند

باید که خنده و آینده ، جای ِ اشک بگیرد

باید بهار

در چشم ِکودکان جاده ی ری

سبز و شکفته و شاداب

باید بهار را بشناسند

باید "جوادیه" بر پُل بنا شود

پل ،

این شانه های ما .

باید که رنج را بشناسیم

وقتی که دختر ِ رَحمان

با یک تبِ دو ساعته می میرد

باید که دوست بداریم یاران !

باید که قلبِ ما

سرود و پرچم ما باشد ...


((خسرو گلسرخی))

به من می گویی که سکوت
نزدیک تر به آرامش است تا شعرها
اما اگر به عنوان هدیه ام
برای تو سکوت می آوردم
چون سکوت را می شناسم
می گفتی
این سکوت نیست
این یک شعر دیگر است
و آن را به من بر می گرداندی

لئونارد کوهن
ترجمه : فروغ پرهوده

کاکتوس پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 11:19

ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻥ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ، ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ
ﺗﻮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻫﺴﺘﯽ، ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﺧﻤﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ.

"ﺭﻭﺑﺮ ﺩﺳﻨﻮﺱ"

گاهی اوقات
ضمیرها هم
بی معنی می شوند
آخر
چه کسی می گوید
من و تو
ما می شویم
وقتی که
در عشق ِ من
مَنی وجود ندارد
و هر چه هست تویی

حبیب صلحی زاده


ممنونم از همراهی صمیمانه ات کاکتوس عزیز
شاد و سلامت باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.