عشق نیز از میان رفتنی ست

روزهایم چه سخت می گذرند
هیچ آتشی دیگر گرمم نمی کند
خورشید دیگر به رویم لبخند نمی زند
همه چیز پوچ و بیهوده است
همه چیز سرد و بی روح است
ستارگان مهربان هم دیگر با ناامیدی
به من نگاه می کنند
دقیقا از روزی که فهمیدم
عشق نیز
از میان رفتنی ست

فدریکو گارسیا لورکا

نظرات 14 + ارسال نظر
هانی جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 11:33 http://hanihastam.persianblog.ir

واااای!! چرا انقد خوبه این شعر!!
مرسی آقا! خیلی مرسی
**
اون دیالوگ فکر نمیکنم از کتاب شازده کوچولو باشه. :)

خواهش میکنم آقای هانی عزیز
خوشحالم که این شعر را دوست داشتید
در ضمن از تذکرتون نیز ممنونم
مانا باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 05:02 http://m-bibak.blogfa.com

پاهایم که رو به راه شود ،

زخم هایش اگر

خوب شود،

دوباره راه می افتم ...!

عشق ، مرا

از تمام سربالایی های "نیامدنت"

بالا می برد !

من این

پیچ و خم های به تو نرسیدن را هم

دوست دارم...


((مینا آقازاده))

حرف از عـشق به میان بیـاید
من تو را پشت خودم پنهان میکـنم
آخر میدانی دوست داشتـنِ ما یکـ مدل عجیبـی ـست
من تو را آنقدر دوست دارم ، آنقدر زیاد
که نمیخـواهم کسـی چشمَش به تو بیوفتـد

از دوست داشتن است جـانم
من تو را بی حـد و اندازه دوست دارم
دستـم را رها نکن
لحظه های بودنت زندگیِ من است

بهاره حصاری


با درود و سپاس فراوان از حضور صمیمی و گرم شما آقای شیرین زاده عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد

فرزانه چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 21:14

لبخندی بزن تا در افق
همچو خورشید تا همیشه پیدا باشی
می دانی؟
از آن رو نمی خوابم
که با تو هیچ‌گاه شب نمی آید
با تو همیشه روزم...
.

عباس_معروفی

چه
سرنوشت
غم‌انگیزی دارد

مردی که
در عصر ارتباطات
هنوز
به
نامه نوشتن
برای تو
عادت دارد

فاطمه بهروزفخر


ممنونم از همراهیت فرزانه عزیز
شاد و سلامت باشی
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 17:25 http://m-bibak.blogfa.com

نامه ای برای آیدا.....
---------------------------

همه عمر را عاشق بوده ام. تو خود این را بهتر می دانی.

اما هرگز عشقی چنین پرشور نداشته ام.

عشقی که تنها هنر من، هنر کلام،

در برابر آن بی رنگ می شود و لُنگ می اندازد.

گرچه با وجود این، بهترین شعرهایم نام تو را دارند.

چه پیش آمده است؟ آیا در این هنر ورزیده شده ام

تا بتوانم آخرین شاهکار خود را هم به پای تو بریزم؟

نمی دانم. هرچه هست این است که خیالت لحظه

ای آرامم نمی گذارد. مثل درختی که به سوی آفتاب قد می کشد

همه وجودم دستی شده است و همه دستم خواهشی.

خواهش تو...تو را خواستن و تو را طلب کردن.

الهام آفرین،کلام آفرین و شادی آفرین.

ساعت یک و ربع بعد از نیمه شب است.

سخت خسته ام.

فردا صبح ساعت شش راه می افتم به طرف تربت.

همه امیدم این است که

بتوانم با تلفن با تو تماس بگیرم

و صدای امید دهنده گرمت را بشنوم.

اگر نتوانستم نامه کاملی برایت بنویسم که همه حرف ها در آن باشد

مرا ببخش.

واقعا خستگی اجازه بیدار ماندن بیش از این را نمی دهد.

خوشحالم که می دانی دوستت دارم و به عشق تو افتخار می کنم.

شعر تازه ای نوشته ام توی راه ، که با نامه بعدی برایت پست می کنم.

با هزار بوسه برای تو

از موی سر تا ناخن پایت

احمد

و اون گوشه پایین هم نوشته شده:

------------------------------------------

تا چند روز دیگر می آیم پیشت.

امیدوارم تا آنوقت حتما حتما پیش دکتر رفته باشی.

یادت باشد که من جز تو کسی را ندارم

و سلامت تو سلامت خود من است.


((احمد شاملو))

نامه بسیار زیبا و دلنشینی بود از خوندنش لذت بردم اقای شیرین زاده عزیز
ممنونم از حضورتان
مانا باشی
با مهر
احمد

دلارام چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 17:10 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

روزهایی که بی تو می گذرد،
گرچه با یاد توست ثانیه هاش،
آرزو باز می کشد فریاد:
در کنار تو می گذشت ای کاش!

مشیری

کاش مرا اَندَکـی بیشتر دوست میداشتـی
در این شب هایی که نمیدانم
چطـور این بغض لعنتی را دور کنم
چطور نفس بکـشم
چطور بی اشکـ سر بر بالش بگذارم
کاش اَندَکـی بیشتر دوستم داشتی
شاید فکرت ، حرف هایت ،اَندَکـی ، فقط اَندَکـی مرا آرام میکرد

بهاره حصاری

سه نقطه های دلم ... چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 16:20 http://noghtehchinhayedelam.blogfa.com/

سلام و درود بر دوست عزیز و گرامی ام
امیدوارم خوب و سر حال باشید
اشعار انتخابی تون بسیار زیبا بودند،ممنون
بعد از یه مدت کوتاه از دیدن دو باره این صفحه ی ناب لذت بردم
شاد و برقرار باشید
.............................................................................
زندگی
همه اش بد نبود
روزهای خوبی هم داشت
که نیامدند ...

فاطمهضیاالدینی

نشستم سالها بر ساحل عشق درخشانت
و مروارید شعرم را
فرو آویختم بر گردن همرنگ مهتابت
ولی دیشب که بازوی کسی بر گردنت پیچید
ز هم بگسست گردنبند احساسم
و مروارید ها در کام موج حسرتم غلتید

فرخ تمیمی


سلام دوست گرامی
خوشحالم که دوباره شما را اینجا می بینم
حدا را شکر به لطف دعای خیر دوستان خوب هستم
از اینکه انتخاب هایم را دوست داشتید خوشحالم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

مهسا خاتون قصه ها چهارشنبه 28 بهمن 1394 ساعت 15:36 http://mahsakhanomi.blogfa.com

سـلااام
خسته نباشین
خیلی غیر اتفاقی با وبتون آشنا شدمو بی نهایت از مطالبش خصوصا ینکه انقدر دقیق از هر شاعری عکس گذاشتین لذت بردم
اگه با تبادل موافق بودین خبر بدین

سلام خاتون قصه ها
ممنونم از به وبلاگم سر زدید
خوشحالم که محتوای وبلاگم را دوست داشتید
متاسفانه من در اینجا آرشیو لینک دوستان ندارم از این بابت شرمنده هستم
موفق باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 14:34 http://m-bibak.blogfa.com

و کاش پشتِ انبوهِ خاکستری پنجره

زنی‌ را می‌‌ دید

ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد

که مثلِ فروغ

بوسه می‌ طلبید

و باران

و آغوشی بی‌ قرار

و کاش خاطره ی باغِ

از هجوم هیچ کلاغی نمی‌ ترسید

کاش هیچکس نمی‌ ترسید


((نیکى فیروزکوهی))

به طنین غمگین قلبم فکر می کنم
که پیکره ی اتاق را
چون تپه ای از دل مشغولی ها
تراشیده
به شهاب سوزناک یک نگاه
که عبور می کند از آسمان سرد پنجره ام
به پیراهنم که زنده است
و احساس میکند درد را
به ماشین ها
که می روند مثل انسان ها
به دیوارها
که از فاصله چیزی نمی دانند
و به شب
که مشغول مردن است
و به گلدان ها
که به خاک تن آنها مشکوکم
تمام شلیک های تاریخ را در ذهنم مرور می کنم
و فرمان های مرگ را
تنم هزار تکه می شود
انگار همه چیز بیراهه می رود
حتی من، حتی تو، حتی ماه
که جای او نباید وسط شب باشد

امید کوشکی


ممنونم از همراهی همیشگی تون آقای شیرین زاده عزیز
با مهر
احمد

شبنمکده سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 08:35 http://www.mhabaei.blogfa.com

درود

ممنونم رفیق عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 16:45 http://m-bibak.blogfa.com

شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟

شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بی‌قراره
و کاری نمیکنی...

"آنتوان دوسنت اگزوپری"

کجاست؟
آنکه سر وقت بیاید، بماند، نرود
باران را بهانه کند
فردایش آفتاب را
و روزهای دیگر وابستگی را
کجاست؟
کسی که شبیه هیچکس نیست

مریم گودرزی


با درود و سپاس بیکران از همراهی صمیمانه تون اقای شیرین زاده عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد

کاکتوس یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 07:56

عشق هم یه روزی می میره
و بعد از اون انقدر وجودت سرد می شه که هیچ بهاری نمی تونه به وجودت گرما ببخشه
امروز روز عشق بر شما و تمام کسایی که دوسشون دارید مبارک باشه
http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQxyoEUdN7WsyWz_SUE-kAGCCngNOiloh87fTyDSDBTKHXxPMEb

نزدیکت می شوم
بوی دریا می‌‌آید
دور که می شوم
صدای باران!
بگو تکلیف‌ام با چشم‌هایت چیست؟
لنگر بیاندازم عاشقی کنم
یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟

بهرنگ قاسمی


سلام کاکتوس عزیز
من نیز ولنتاین را به شما دوست عزیز تبریک میگویم
در ضمن بابت هدیه زیبای تون سپاسگزارم
مانا باشید
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 03:55 http://m-bibak.blogfa.com

برفی که می‌بارید من بودم

تو را احاطه کردم

در بَرَت گرفتم

گونه‌هایت را نوازش کردم

شانه‌هایت را بوسیدم

و پاره پاره ریختم

پیشِ پای تو

بر من پا گذاشتی

کوبیده‌تر سخت‌تر محکم‌تر شدم

تابیدی به من

آب شدم


((شهاب مقربین))

سالهاست
فهمیده ام
هیچ شعری
مرا شاعر نمی کند
و هیچ غیر از تویی
مرا عاشق


حالا تو هستی
من شبیه عاشق ها
می نویسم

آن وقت
این مردم
تهمت شاعری
به من می زنند

ماندانا طورانی

محمد شیرین زاده شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 16:16 http://m-bibak.blogfa.com

در آخر،
ما حرف‌های دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد.
اما سکوت دوستانمان را .. هرگز.

"مارتین لوترکینگ"


سلام و درود بزرگوار خیلی زیبا بود

چقدر تنهاست
شاعری که عاشقانه هاش
دست به دست می روند
به دست تو اما
نمی رسند

رضا کاظمی


ممنونم از لطف شما دوست عزیز
خوشحالم که دوست داشتید
شاد باشید
با مهر
احمد

منتظر شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 16:04

عشق نیزازمیان رفتنی ست!!!!؟؟ -عشق نیزازمیان رفتنی ست؟ نه،هست،می ماند،اینجا میان قلب من،به اوبکویید دوستش دارم،تنها امیدم را ازدست نمی دهم.امید آمدنش.اکر آید من دیکری می شوم.همان که اومی خواهد.همان که برایش نبودم.حال دیکرمی خواهم باشم،اکربیاید،برای ولنتاین منتظر آمدنش می شوم.اکرآمد همه جیزم رابای عشقم میکذارم.همه جیزم.اکرنه... باور می کنم که عشق نیز ازمیان رفتنی ست.

عشق
همانطور که تاج بر سرتان می گذارد
بر صلیب تان نیز می کشد
عشق
همانطور که شما را می پروراند
شاخ و برگتان را نیز میزند و هرس می کند
عشق
شما را چون خوشه های گندم دسته می کند
آنگاه می کوبدتان تا برهنه شوید
به غربال بادتان می دهد
تا که از پوسته آزاد شوید
سپس در آتش قدسیش گرمتان می کند
تا که نانی مقدس شوید برای ضیافت بزرگ خداوند
عشق با شما چنین میکند
تا رازهای دل خود را بدانید
و بدین سان به پاره ی از قلب بزرگ زندگی بدل شوید

جبران خلیل جبران
:

ممنونم از همراهی صمیمانه تون دوست عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.