در برزخ خیال ،دروادی کلام در انتظار نگاه، چشم براه خواهم ماند انتظار تنفس در هوای تو در خیال تو ،من خواهم آمد به سرزمین مهر به دیدارت ، به دیارت سفر خواهم کرد ترا برای قلبم خواستگاری خواهم کرد شاید سهم من شوی آنگاه قلمت ،احساست ،شعرت بوسه باران خواهم کرد وبه انتظارت تا وقت مرگ می مانم روحم را بتو تسلیم خواهم کرد میدانم بتو خواهم رسید میدانــــــــــــــــم!
ژیلا راسخ
نگران من نباش دست هایم را به از دست دادن عادت داده ام …
لیلا کردبچه
از همراهی و کامنت های زیبایتان سپاسگزارم خانم دلارام عزیز شاد و سلامت باشید با مهر احمد
بسیار عالی بوددوست عزیز ... این شعر منو یاد این شعر فریدون مشیری انداخت ... ............................................................. دست در دست کسی داری اگر دانی دست ... چه سخن ها که بیان می کند از دست به دست
فریدون مشیری
عکس های قدیمی ام رقبایم شده اند تصویر زنی که روزی دوستش داشتی
بهاره رهنما
مرسی از لطف شما دوست عزیز شعر فریدون مشیری فوق العاده زیباست موفق باشی با مهر احمد
ده سال بعد از حال این روزام
با کافـه هـای بــی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال ِ رفتــی و نمی میرم
ده سال بعد از حال این روزام
تو تــوی آغـــوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتـــر از قرصـــای اعصابــی
ده سال بعـــد از حــال این روزام
من چهل سالم می شه و تنهام
با حوصـــله ،قرمز، سفید ، آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل ِ با گریـــه هـــــــا جـــــاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری کـــه دوستش داری
گرم ِ هم آغوشی و لبخندین
توُ بستر ِ بـــی تابتون تا صبح
تکلیف تنهـاییــم روشن بود
مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح
ده سال ِ که لب هام و می بندم
با بوسه هــــای تلـــخ هر جایـی
ده سال ِ وقتی شعر می خونم
لبخند ِ روی صندلــــی هــایــی
یه عمر بعد از حال این روزام
یـــه پیرمردم توی ِ یـــه کافه
بارون دلم می خواد ،هوا اما
مثل موهای دخترت صـــافه
"حسین غیاثی"
وقتی دل دستهایم

تنگ میشود برای انگشتان کوچکت
آنها را میگذارم برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوریات را معنا کنم
مصطفی مستور
کتاب : دستهایت بوی نور میدهند
ممنونم از همراهی تان دوست عزیز و گرامی
موفق باشید
با مهر
احمد
در برزخ خیال ،دروادی کلام
در انتظار نگاه،
چشم براه خواهم ماند
انتظار تنفس در هوای تو
در خیال تو ،من خواهم آمد
به سرزمین مهر
به دیدارت ،
به دیارت سفر خواهم کرد
ترا برای قلبم خواستگاری خواهم کرد
شاید سهم من شوی
آنگاه قلمت ،احساست ،شعرت
بوسه باران خواهم کرد
وبه انتظارت تا وقت مرگ می مانم
روحم را بتو تسلیم خواهم کرد
میدانم بتو خواهم رسید
میدانــــــــــــــــم!
ژیلا راسخ
نگران من نباش

دست هایم را
به از دست دادن عادت داده ام …
لیلا کردبچه
از همراهی و کامنت های زیبایتان سپاسگزارم خانم دلارام عزیز
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد
بسیار عالی بوددوست عزیز ...
این شعر منو یاد این شعر فریدون مشیری انداخت ...
.............................................................
دست در دست کسی داری اگر
دانی دست ...
چه سخن ها که بیان می کند
از دست به دست
فریدون مشیری
عکس های قدیمی ام

رقبایم شده اند
تصویر زنی که روزی
دوستش داشتی
بهاره رهنما
مرسی از لطف شما دوست عزیز
شعر فریدون مشیری فوق العاده زیباست
موفق باشی
با مهر
احمد