ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
من
به تنهایی قدم می زنم
و زیر پایم
خیابان های نیمه شب
جا خالی می کنند
چشم که می بندم
میان هوس های من
این خانه های رویایی خاموش می شوند
و پیاز آسمانی ماه
بر بلندا ی سراشیبی ها
آویخته است
من
خانه ها را منقبض می کنم
و درختان را می کاهم
دور که می شوم
قلاده نگاهم می افتد
به گردن آدم های عروسکی
که بی خبر از کم شدن
می خندند ، می بوسند ، مست می شوند
و با یک چشمک من خواهند مرد
حتی حدس هم نمی زنند
من
حالم که خوب باشد
به سبزه
سبزی اش را می دهم
و به آسمان سپید
آبی اش را
و طلا را وقف خورشید می کنم
با این وجود در زمستانی ترین حالت ها
باز هم می توانم
رنگ را تحریم کنم
و گل را منع کنم از بودن
من
می دانم روزی خواهی آمد
شانه به شانه ی من
پرشور و زنده
و می گویی که رویا نیستی
و ادعا می کنی
گرمای عشق ، تن را ثابت می کند
اگرچه روشن است عزیزم
همه ی زیبایی ات ، همه لطافت ات
هدیه ای است
که من به تو داده ام
سیلویا پلات