دگربار باز خواهم گشت

دگربار باز خواهم گشت
به خاطر لبخند و عشق بازخواهم گشت
و با چشمان حیران خویش
به نیمروز زرّین و جنگل سوخته می‌نگرم
و دود سیاه نیلگونی که به آسمان کبود برمی‌خیزد
سلانه باز میگردم همراه با جویبارانی
که برگ‌های سوخته‌ی علفزاران خمیده را می‌شوید
و یک بار دیگر به هزار رؤیای خویش از آب‌هایی می‌اندیشم
که شتابان از کوه‌ها فرو می‌ریزند
باز خواهم گشت برای شنیدن آوای فلوت و ویولن
در پایکوبی‌های دهکده
نغمه‌های محبوب دلنواز
که ژرفای نهان حیات بومی را برمی‌انگیزند
و نواهای سرگشته‌ی مبهم که یادآور سحر و افسون‌اند
باز خواهم گشت ، دگربار باز خواهم گشت
برای رهایی اندیشه‌ام از سال‌های طولانی پر درد

کلود مک کی
مترحم : مستانه پور مقدم