بی من چشم بر هم مگذار


آنقدر در وحشتم  از روزی
که تا چشم برگیرم از خواب
دهانم را بسوزانند
تا دیگر بار نتوانم
لب بر لبان تو بگذارم
آنقدر در وحشتم  از روزی
که زبانم را به چوبه ی دار بسپارند
تا دیگربار نتوانم به تو بگویم
دوستت دارم

آنگاه که چشم می گشایی
از تنهایی نترس
اگر مرا دوست بداری
بی گمان مرا خواهی یافت
در ته فنجان قهوه ات
در فضای خالی اتاق ات
بر کف دستت
و مرا می بویی
از وحشتی خوفناک
خود را در چشمان تو پنهان می کنم
آنگاه که تو نیز در وحشتی
بی من چشم بر هم مگذار

ونوس فایق شاعر کرد عراقی
مترجم : بابک صحرانورد