ساختن زندگی

اما برای شادمانی
سیاره‌ی ما
چندان آماده نیست
خوشی را باید
از چنگ روزهای آینده
بیرون کشید
در این زندگی
مردن
دشوار نیست
ساختن زندگی
بسیار دشوار است

ولادیمیر مایاکوفسکی  
مترجم : محمد مختاری

قایق عشق

پرونده بسته شد
و قایق عشق
بر صخره‌ی زندگی روزمره شکست
با زندگی بی‌حساب شدم
بی‌جهت دردها را دوره نکنید
و یا آزارها را
شاد باشید

ولادیمیر مایاکوفسکی
ترجمه‌ : منصور خلج و ستاره صالحی

برای فراموش کردن تو

برای فراموش کردن تو
شاید
ورق بازی کردم
شاید لبی تر نمودم و
گلوی خسته از آه جان‌سوزم را
با شراب التیام بخشیدم

و یا شاید
تمام کوچه‌های شهر را
به‌یاد تو قدم زدم
وجب به وجب
قدم به قدم

اما بگو
چگونه فرو بنشانم
این جهنمی را که
در درون‌ام زبانه می‌کشد
چاره چیست ؟

انگار وقت آن رسیده است که
با استخوان‌های‌ام
نی‌لبک بنوازم‌

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم  : هادی دهقانی

قلب مشتعلم را

قلب مشتعلم را
با ملایمت خاموش کنید
خودم برایتان
آب خواهم آورد

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم : مدیا کاشیگر

صورت آدمی

در صورت آدمی دو چیز مهم است
یکی لبخندش
و دیگری عمق نگاهش
که هیچ جراحی نمی‌تواند به انسان بدهد

لبخند آدمی اقیانوس صورتش است
وچشم‌هایش آفتاب

هرصورتی که آفتاب درخشان
واقیانوس مواج ندارد
یعنی هیچ ندارد

ولادیمیر مایاکوفسکی

اشعارم را بپذیر

عزیزم
عمرم
شکنجه جانم
عشقم
لیلی
اشعارم را بپذیر
شاید دیگر
هیچ‌گاه
هیچ‌چیز
نسرودم

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم : مدیا کاشیکر

دست تان را بدهید

دست‌تان را بدهید
این قفسه‌ی سینه است
گوش کنید
دیگر طپشی در آن نیست
همه آه است

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم : حمیدرضا آتش‌برآب

بخشی از شعر بلند ماریا

ماریا
می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
ما
همیشه پاس خوهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را
ماریا
مرا نمی خواهی ؟
مرا نمی خواهی
افسوس باید
باز بکشم بار قلبم را
با درد و با اندوه
آن سان که سگی
بازمی کشد تا لانه
اشکریزان
پایش را
که از جا کنده است قطار
من
با همه ی خون قلبم
با رخت یکدست سفید قلبم
با گل های خاکی که چسبیده است به آن
باز می گردم
به جاده

ولادمیر مایاکوفسکی
بخشی از شعر بلند ماریا
ترجمه : م . کاشیگر

مصلوب شدن

من هر آنجایم که که درد آنجاست
زیرا که من
بر هر دانه ی اشک مصلوب شده ام

ولادیمیر مایاکوفسکی