من خوب بودم با او

من خوب بودم با او
او خوب بود با من
تنها درها مان و پنجره هامان بسته بود
شاید
فقط نفس می کشیدیم
یکدِگر را

هرتا مولر
ترجمه : رضا ملکیان

آدم‌ها عطرشان را با خودشان می‌آورند

آدم‌ها
عطرشان را با خودشان می‌آورند
جا می‌گذارند
و می‌روند‌‌
آدم‌ها
می‌آیند و می‌روند
ولی
توی خواب‌های‌مان می‌مانند‌

آدم‌ها
می‌آیند و می‌روند
ولی
دیروز را با خود نمی‌برند‌‌
آدم‌ها
می‌آیند
خاطره‌هایشان را جا می‌گذارند
و می‌روند‌‌

آدم‌ها
می‌آیند
تمام برگ‌های تقویم بهار می‌شود
می‌روند
و چهار فصل پاییز را
با خود نمی‌برند‌‌

آدم‌ها
وقتی می‌آیند
موسیقی‌شان را هم با خودشان می‌آورند
و وقتی می‌روند
با خود نمی‌برند‌‌

آدم‌ها
می‌آیند
و می‌روند
ولی
در دلتنگی‌هایمان‌‌
شعرهایمان‌‌
رویای خیس شبانه‌‌مان می‌مانند‌‌‌
جا نگذارید
هر چه می‌آورید را با خودتان ببرید‌
به خواب و خاطره‌‌‌ی آدم برنگردید

هرتا مولر