داستان عاشقانه

هر دو عاشقانه دل در گرو هم داشتند
زن شیاد بود و مرد سارق
وقتی مرد دزدی و خلافی مرتکب می شد
زن مستانه خود را به بستر می انداخت و خنده سر می داد
روزها به لذت و شادمانی سپری می شد
زن بر بالین مرد شب هایش را به صبح می برد
مرد که به زندان افتاد
زن کنار پنجره به خنده ایستاد
مرد زن را فراخواند : آه به نزدم بیا
دلتنگ تو هستم
تو را می خوانم ، تویی که عطشت را دارم
زن سری تکان و داد و خندید
ساعت شش صبح مرد را به دار آویختند
ساعت هفت او را در گور گذاشتند
ساعت هشت زن بازهم
شراب سرخ نوشید و خندید

هاینریش هاینه
مترجم : فرشاد نوروزی

در رویایم گریستم

در رویایم گریستم
خواب دیدمت خوابیده در گور
بیدار گشتم و اشک
سرازیر هنوز از گونه ام

در رویایم گریستم
خواب دیدمت تنها گذاشتی ام
بیدار گشتم و باز گریستم
دراز و تلخ

در رویایم گریستم
خواب دیدمت با منی ، همچنان مهربان
بیدار شدم و هنوز
اشک چو سیلی از دیدگانم  روان

هاینریش هاینه
مترجم : فرشاد نوروزی

هر دو به هم عشق می‌ورزیدند

هر دو به هم عشق می‌ورزیدند
اما هیچ‌یک را یارای اعتراف آن به دیگری نبود
چه دشمن‌خو ، به هم می‌نگریستند
و بر آن بودند
از عشق بگذرند

عاقبت از هم جدا شدند و تنها
گاه در رویا در اشتیاق هم بودند
دیر زمانی بود مرده بودند و
خود این را نمی‌دانستند

هاینریش هاینه
برگردان : ناصر طهماسب

من فقط به قلب تو مؤمن هستم

من به بهشت موعود کشیشان مقدس نما
باور ندارم
من فقط به چشمان تو مؤمن هستم
که نور آسمانی ام هستند

من به خداوندگاری که کشیشان مقدس نما
از آن سخن می گویند
باور ندارم
من فقط به قلب تو مؤمن هستم
و جز قلب ات هیچ خدایی ندارم

من نه به شیطان باور دارم
و نه به جهنم و عذاب آن
من فقط به چشمان و قلب شیطانی تو
مؤمن هستم

هاینریش هاینه
مترجم : فرشاد نوروزی

شهد شیرین لبانت

وقتی مرا با مهربانی به آغوش کشیدی
روح من به آسمان پرواز کرد
اجازه دادم تا روح تو نیز به پرواز در آید
و همزمان شهد شیرین لبانت را مکیدم

هاینریش هاینه
ترجمه : شجاع الدین شفا

آه که تو

آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبت بودم
دلت چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرین تر و خطاکارتر نمی توان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را می فشردند
نمی دانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند

هاینریش هاینه
ترجمه : شجاع الدین شفا

چشم هایش را می گیرم

چشم هایش را می گیرم
و لبهایش را می بوسم
دیگر راحتم نمی گذارد
مدام دلیلش را می پرسد

از آخر شب تا دم صبح
هر ساعت می پرسد
چرا وقتی لبهایم را می بوسی
چشم هایم را می گیری ؟

به او نمی گویم چرا
چرایش را خودم هم نمی دانم
چشم هایش را می گیرم
و لبهایش را می بوسم

هاینریش هاینه
مترجم : فرشته وزیری نسب

راز دل

اگر گل ها
گل های زیبا می دانستند
که چه زخمی بر دلم نشسته
همراه من می گریستند
تا دردم را درمان کنند

اگر بلبل ها می دانستند
که دلم چه بار غمی دارد
نغمه ای مستانه سر می دادند
تا رنجم را
تسکین بخشند

اگر اختران کوچک می دانستند
که چه اندازه افسرده ام
از آسمان به زیر می آمدند
تا اندکی امیدوارم سازند

ولی این ها
هیچ کدام
از هیچ چیزی خبر ندارند
تنها یک تن است
که بر راز دلم  آگاه است
او هم همان کسی است
که این دل را پاره پاره کرده است

هاینریش هاینه
مترجم : شجاع الدین شغا

چشم‌ هایش را می‌ گیرم

چشم‌ هایش را می‌ گیرم
و لب‌ هایش را می‌ بوسم
دیگر راحتم نمی‌ گذارد
مدام دلیلش را می‌ پرسد

از آخر شب تا دم صبح
هر ساعت می‌ پرسد
چرا وقتی لب‌ هایم را می‌ بوسی
چشم‌ هایم را می‌گیری ؟

به او نمی ‌گویم چرا
چرایش را خودم هم نمی ‌دانم
چشم‌ هایش را می‌ گیرم
و لب‌ هایش را می‌ بوسم

هاینریش هاینه
مترجم : فرشته وزیری نسب

آنکه اولین بار عشق می ورزد

آنکه اولین بار عشق می ورزد
هرچند ناکام ، باز هم خداست
اما آنکه باز هم عاشق می شود
دیوانه است
منِ دیوانه عاشق شده ام
یک بار دیگر ، بی عشقی متقابل
خورشید و ماه و ستاره می خندند
من هم می خندم و می میرم

هاینریش هاینه
ترجمه : بهنود فرازمند

تو تغییر خواهی کرد

داغی تابستان
برگونه هایت
و زمستان سرد
بر قلب کوچکت
نشسته است
تو تغییر خواهی کرد
عزیزم
زمستان بر گونه هایت
و تابستان به قلبت
خواهد آمد

هاینریش هاینه

نامه ی خداحافظی

نامه ای که نوشته ای
هرگز نگرانم نمی کند
گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت
اما ، نامه ات چرا اینقدر طولانی است ؟

تمیز نوشته ای ، پشت و رو و دوازده برگ
این خودش یک کتاب کوچک است
هیچ کس برای خداحافظی
نامه ای چنین مفصل نمی نویسد

هاینریش هاینه
مترجم : بهنود فرازمند

آه دوباره همان چشم ها

آه دوباره همان چشم ها
که زمانی مرا چنان عاشقانه سلام می داد
و دوباره همان لبها
که زندگی ام را شیرین می کرد
و دوباره همان صدا
صدایی که زمانی چنان مشتاقانه می شنیدم اش
فقط من همان نیستم که بودم
به خانه بازگشته ام اما دگرگون
از بازوان سفید و زیبایش
که سفت و عاشقانه به دورم می پیچید
به قلبش رسیده ام
به احساسات راکد و بی حوصله

هاینریش هاینه
مترجم : فرشته وزیری نسب

من عاشق شما هستم

سالها از پی هم می گذرند
هر سال دریغ از سال قبل
عشق هیچ گاه رهایم نمیکند
و تو در قلب من جای داری
کاش تنها یک بار میدیدمت
در برابرت زانو میزدم
و جان به لب رسیده میگفتم
بانو ، من عاشق شما هستم

هاینریش هاینه