تنها هستم

تنها هستم
در سایه ات می نشینم
به تنهایی
تنها یک وجب
میان نفس نفس زدنهای قلبم
و میان تو وجود دارد
اما من تنهایم
لکنت خنده را شخم می زنم
یا آهنگ صدایی را
که از من بیرون می آید
آهنگی که نمی شناسمش
آهنگی که حنجره ی سکوت را می خراشد
و در آغوشم فرو می افتد

تنها هستم
در پیراهن بلند زمان بر مسند قدرت تکیه می زنم
و توهم خویش را می بافم
چون شمع در جام خویش چکه چکه آب می شوم
وخش خش سایه ات
جرأت نمی کند
لرزش قلبم را لمس نماید
یا لرزش پلکم را
جرأت ندارد
سرمای ترس را از من دور کند
و لکنت گمان را
راستی کیست که شیشه ی تیرگی را می خراشد
کیست ؟

تنهایم
و خش خش سایه ای پراکنده
همنشین من است
بر گرده ی ترس ، پیله می بندد
و بر چهره ی پرندگان دل ، پرده می افکند
خود را از پنجره ابر می پوشاند
چرا ؟
ای رگبار باران تلخ
تنها مرا خیس می کنی ؟
از فرق سر
تا استخوانم را ؟

تنهایم
در سایه ات می نشینم
به تنهایی
نابود می شوم
در بی کسی و تنهایی قلبم
در لرزش اندوهم
به تنهایی نابود می شوم
نابود می شوم
به تنهایی

نجمه ادریس شاعر کویتی
مترجم : زهرا ابومعاش