همه از جمعه می نالند

همه از جمعه می نالند
اما جمعه
تنها روزیست
که من می توانم
صندلی چوبی ام را به پشت بام ببرم
و تماشای چشم های تو را
در غروب آفتاب
جشن بگیرم

مصطفی خدایگان

صدای شعرم

لب وا نمیکنم اما
صدای شعرم بلند است
گویا
یک نفر در من پنهان شده
که تو را
بیشتر از من
دوست دارد

مصطفی خدایگان