ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زنانِ زیبا
در شگفت اند
رازِ من کجا پنهان شده
من جذاب یا مانندِ مانکن نیستم
اما هنگامی که به آن ها می گویم
فکر می کنند دروغ است
می گویم
رازم در امتداد بازوانم
در پهنای باسن ام
و در گام های بلندم است
و در شکلِ لبانم
من یک زنم
فوق العاده
زنی فوق العاده
من اینم
به داخلِ اتاق می روم
به همان سردی
که شما مرد ها می پسندید
در برابر مردی که ایستاده
یا زانو زده
مرد ها در اطرافم جمع می شوند
مانند دسته یِ زنبور های عسل
می گویم رازم
آتشِ چشمانم است
و در درخشش دندان هایم
و رقصِ کمرم
سرمستیِ پاهایم
من یک زنم
فوق العاده
زنی فوق العاده
من اینم
مرد ها هم در حیرت اند
که چه چیزی در من می بینند
آن ها تلاش بسیار می کنند
ولی نمی توانند
به راز درون ام پی ببرند
آن گاه تلاش می کنم
نشنانشان دهم
باز هم می گویند
که نمی بینند
می گویم
رازم
در قوس کمرم
آفتابِ لبخند ام
شکافِ سینه ام
و ظرافت اندام ام است
من یک زنم
فوق العاده
زنی فوق العاده
من اینم
حالا می فهمی
چرا هیچ وقت
سر خم نمی کنم
داد نمی زنم
قیل و قال نمی کنم
یا حتی بلند صحبت نمی کنم
وقتی مرا در حالِ عبور می بینید
باید احساس غرور کنید
می گویم
رازم در تلق تلقِ پاشنه ام است
و در پیچشِ مو هایم
و در کفِ دستم
و در نیازتان به توجهِ من
چون من یک زنم
فوق العاده
زنی فوق العاده
این منم
مایا آنجلو
مترجم : بهنود فرازمند
آدم ها فراموش میکنند
به آنها چه گفتید
آدم ها فراموش میکنند
با آنها چه کردید
اما
آدم ها هرگز
احساسی که در آنها ایجاد کردهاید را
فراموش نمیکنند
مایا آنجلو
مترجم : علی اصغر باقری
گیرم که نامی از من نباشد در تاریخی که تو مینویسی
گیرم که خصمانه نام مرا پنهان کنی در پس دروغهای شاخدارت
گیرم که زیر پا لگدکوبم کنی
باز اما مثل خاک ، من بر میخیزم
جسارت من تو را می آزارد ؟
چرا زانوی غم در بغل میگیری
وقتی میبینی سرفراز راه می روم
انگار در اتاق نشمین خانهام گنج یافتهام ؟
درست مثل ماه درست مثل خورشید
با همان قطعیتی که جزر و مد رخ میدهد
درست مثل امید که قد میکشد
باز برمیخیزم
دلت میخواست ببینی نشسته و شکستهام ؟
سر خم کرده ، چشم به زمین دوختهام ؟
شانههایم افتاده مثل اشک
خسته ام دیگر از فریادهای سرزندهام ؟
سرافرازی من سرافکندگی توست ؟
سخت است که ببینی
میخندم انگار در حیاط پشتی خانهام
معدن طلا کشف کردهام
گیرم کلمات خود را به سوی من شلیک کنی
گیرم با نگاهت بر من زخم زنی
گیرم با نفرت خود جانم بگیری
اما باز مثل هوا ، من بر میخیزم
زیبایی من مایه اندوه توست ؟
انگشت به دهان میمانی
وقتی میبینی میرقصم و انگار
بین رانهایم الماس دارم
از دل زاغههای شرم تاریخ
برمیخیزم
از میان گذشتههایی که ریشه در رنج دارند
برمیخیزم
من اقیانوس سیاهم ، پهناور و خروشان
جاری و عاصی ، موجم من
پشت سر میگذارم شبهای هراس را
برمیخیزم
پیش می روم به سوی سپیده که آزاد است و رها
برمیخیزم
در دست دارم موهبتی که به ارث بردهام از اجدادم
من امید و رویای بردگانم
برمی خیزم
برمیخیزم
برمیخیزم
مایا آنجلو
مترجم : آزاده کامیار
برای من
خانه را آماده کن
تا ورای این شور شاعری
به دنبالت بیاییم
برای دیگران حریمت را
لمس کلمه ها
و عشق به نبودِ عشق بگذار
برای من اما
دست هایت را
مایا آنجلو