با هم بودن

نیم‌شب در رؤیا بودم که قناری کنارم آمد
در چشمانش نگریستم
تو آنجا بودی محو ، به‌سان رؤیا
شیدا ، هم‌چون عشق
گفتم چه می خواهی ؟
گفت از رؤیایت بیرون آی
بیرون آمدم
سپس خویشتن را میان رؤیایی دیگر دیدم
و قناری در شکوه شبانه چهچه‌ای سر داد
و چشمانش را برایم گشود
تو آنجا بودی
بودیم شبانه با هم
و در قلب عشق محو شدیم با هم

قاسم حداد شاعر بحرینی
مترجم : ستار جلیل‌زاده

ای دلیل بی خوابی من

بی شمار آتش ها
و بی خوابی ها
از من چه می خواهد این بی خوابی ها
و این بی شمار آتش ها

قلبم را به تو دادم
با آن چه کردی
تنها گذاشتی زمان ، نغمه سرایی کند
 شیهه بکشد ، بغرد
و شب ، که خواب ندارد

 لباس هایم غرق در آتش هاست


ای دوست داشتنی ، ای آتش درونم
ای دلیل بی خوابی من
فردا
با عاشقی بر آمده از خاکستر چه خواهی کرد ؟
 
قاسم حداد
ترجمه: ستار جلیل زاده

جز برابر تو

تنها می‌ایستم چون الف
و سر خم نمی‌کنم 
بر تمام بتان می‌شورم
و سر خم نمی ‌کنم
از آتشی به‌ در می ‌آیم
و در آتشی فرو می‌ شوم
و سر خم نمی ‌کنم
باور به نبرد تن به تن دارم
و سر خم نمی‌ کنم
به خاکستر می‌ آمیزم
و سر خم نمی‌ کنم
جز در برابر تو

قاسم حداد
مترجم : آرش افشار

تو رسوایی منی

تو رسوایی منی
و مرا توان پنهان کردنت نیست
مثل زخمی خون‌ریز
تو خون منی
چگونه پنهانت کنم ؟

چون دریایی خروشان
تو موج منی
چگونه پنهانت کنم ؟

بسان اسبی سرکش
تو شیهه‌ی منی
چگونه پنهانت کنم ؟

چون تپشی هراسان در قلبم
چگونه پنهانت کنم
و نمیرم ؟

قاسم حداد شاعر بحرینی
مترجم : آرش افشار