دوستت دارم

دوستت دارم
تو را با نیمه شب های سیاه دیدگانت دوست دارم
تو را با صبح خندان دهانت دوست دارم
چشم در چشمت
دست در دستت

و در این روزهایی که تمام میهنم از باد وحشت
دور خود می پیچد این گونه
بانگ برمی دارم
دوستت دارم

با تو می آیم
با تو می خوانم
با تو می پیمایم اکنون راه های سخت را

پتک برداریم
اسب بر تازیم
تا سرای کهنه و پوسیده را درهم فرو ریزیم

هر که دلدارست
هر که دل داده است
هر که در چشمی شررهای امیدی رسته از هر بند می بیند
هر که دل بسته است با خاک نیاکانش
به پا خیزد

ببارد بر تعفن ها چون باران بهاران
بشوید آنچه ناپاک است و زهر آلود
بشوید نادرستی و ریا و سفلگی را
دوستت دارم صدای سیل فرداهاست

دوستت دارم بگو تا می توانی دوستت دارم
مگر کآوار این فریادها
درهم فرو ریزد هر آنچه روسپی خانه است

فریدون رهنما