ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مادرت تو را می بیند
خواهرت
پدرت
مردم غریبه
هزار نفر تو را می بینند
همه تو را می بینند
آن وقت
من که دوستت دارم
من که از همه بیشتر دوستت دارم
تنهایم
علیرضا روشن
من و یارم
هیچگاه
همدیگر را نخواهیم دبد
او به باد پاییزی می ماند
من به برگی خشک
او باد است ، می آید
من برگم
میروم
علیرضا روشن
وقتی چشمت را
هنگام بوسیدن یارت
میبندی
مرا به یاد بیاور
که با چشم بسته
در کوچه ی تاریک
آواز می خوانم و
دور می شوم
علیرضا روشن
تابوت اگر دو مرده را جا میداشت
من آنجا میبودم کنار تو
ما بندگان ناگزیریم اما
حالا که هجران ، پیشانینوشت مقدر آدمیست
این درخت که اینک تکیهگاه توست
امروز منم
این درخت که امروز منم
فردا تابوتات
بمانی درختات میشوم
بمیری تابوتات
علیرضا روشن
هی خانم
که خیره نگاه میکنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قوارهام ؟
شرم نکن من درد تو را میفهمم
من هم به یاد او
به ابرها و آدمها
حتی به دیوار
خیره شدهام
هر چه دلت میخواهد نگاه کن
علیرضا روشن
چشمت تفنگ است
و نگاهت
گلوله ایی
تو
قلبی را نشان رفته ایی
خطا حتی اگر کنی
هدف در خطای توست
نترس
شلیک کن
علیرضا روشن