دلتنگی

آن‌قدر
آن‌قدر
چشم به راه گذاشتی‌ام
که وابسته‌اش شدم
انتظارِ تو را

آمدی
پس از زمان‌های بسیار
دوست‌تر می‌دارم از تو اما
دل‌تنگیِ تو را

عزیز نسین
مترجم : پوریا اشتری

تو نیستی

تو نیستی و
این باران
چه بیهوده می‌بارد
چرا که خیس نخواهیم شد
با هم

این رود
چه بیهوده می‌خروشد
چرا که بر کرانه‌اش نخواهیم نشست
نگاه نخواهیم کرد
با هم

این راه
چه بیهوده می‌رود به دور دست
چرا که نخواهیم پیمودش
با هم

چه بیهوده است
دلتنگی از دوری
چنان دوریم
که حتی نخواهیم گریست
با هم

بیهوده دوستت دارم
بیهوده
زنده‌ام
چرا که قسمت نخواهیم کرد
زندگی را
با هم

عزیز نسین
مترجم : مژگان دولت آبادی

دوستت دارم

سخنی نمانده
که نگفته باشیم در روشنای روز
پس شب‌ها می‌گویمت
که دوستت دارم

عزیزنسین
مترجم : مژگان دولت آبادی

وعده‌ای دارم

به حرفم نگیرید
مشغولم نکنید
وعده‌ای دارم
در جایی که نمی‌دانم کجاست
در زمانی که نمی‌دانم کِی
با کسی که نمی‌شناسم
دوان دوان می‌روم
او در انتظارم است

عزیز نسین  
مترجم : مژگان دولت‌آبادی

نشانی قلبم

بس کن
بانگِ " من اینجایم " را

از اظهارِ وجودت خسته‌ام
نشانی‌ات را خوب می‌دانم
به بزرگی مشتم
در حفره‌ی چپِ سینه
قلب می‌نامندت

بی‌جهت در سینه بی‌تابی نکن
اگر قرار به پروازی باشد
من به پروازت درخواهم آورد
به بیرون از زندانی که در آن اسیری

فروتن باش
چون مغزم
بزن ، خُردم کن ، ویرانم کن
اما خواهش می‌کنم
فریاد نزن

عزیز نسین
مترجم : مژگان دولت‌آبادی

دنیای تنگ و محدود

دلِ من در تن‌ام جا نمی‌شود و
تنِ من در خانه‌ام
اتاقِ من در خانه‌ام نمی‌گنجد و
خانه‌ی من در دنیا
دنیای من در کائنات جا نمی ‌‎شود و
متلاشی خواهم شد

از شدتِ دردهایی که دردِ من تحمل می‌کند
لب فروبسته‌ام
که سکوتِ من در آسمان‌ها نمی‌گنجد
چنین دردی را من چه‌گونه به دیگران خواهم گفت ؟

قلبِ من برای عشق ورزیدن‌ام کوچک است و
سرِ من برای مغزم
آه شقیقه‌های من
متلاشی خواهم شد
می‌فهمم و دیگر همه چیز را می‌فهمم
اما به دیگران هیچ نخواهم گفت

عزیز نسین
مترجم : ابوالفضل پاشا

به غیر از من

به نقشه‌ها نگاه کردم
خانه‌ات در هیچ‌یک نبود
به دانش‌نامه‌ها نگاه کردم
عکس تو در هیچ‌یک نبود
به فرهنگ‌نامه‌ها نگاه کردم
نام تو در هیچ‌یک نبود
در آینه‌ها به خودم نگاه کردم
تو را دیدم
به غیر از من   
تو جایی نداشتی

عزیز نسین
مترجم : ابوالفضل پاشا

دردم را دردمی کشم

نمی‌گنجد این قلب در تنم
این تن در اتاقم
این اتاق در خانه‌ام
این خانه در دنیا و
این دنیای من در جهان
ویران خواهم شد
دردم را درد می‌کشم در سکوت
سکوتی که در آسمان هم نمی‌گنجد

چگونه بازگویم این رنج را با دیگران
تنگ است این دل برای عشقم
این سر برای مغزم
که می‌خواهد ترک بردارد و
از هم بپاشد

عزیز نسین
ترجمه : مژگان دولت آبادی

انسان ها و ترانه ها

انسان‌ها می‌روند و ترانه‌ها باقی می‌مانند
ترانه‌هایی وجود دارد که عمرشان بلند
و سالیان سال بین مردمان رواج دارد

ترانه‌هایی وجود دارد که عمرشان کوتاه
همان‌جا که خوانده می‌شود از یاد می‌روند

و ترانه‌هایی وجود دارد که ترانه‌های من
بی‌که خوانده شود در درون من می‌مانند

عزیز نسین
مترجم : ابوالفضل پاشا

آن زمان که دیگر نباشم

آن زمان که دیگر نباشم
ابری با توست
سایه اش بر سرت
آن ابر منم
نخواهی شناخت

پیراهنت با نسیمی رقصان
گیسوانت پریشان
یک دست بر دامن و
‌دست دیگر بر گیسوان
آن نسیم منم
نخواهی شناخت

شبانگاهی بر بالین
به این سو و آن‌سو
نه‌ در خواب و نه در بیداری
آن رؤیا منم
نخواهی شناخت

در تنهایی سخن می‌گویی
با آن که نیست
باز می‌گویی هر آن‌چه را
تا کنون نگفته‌ای
با تمام جان به تو گوش می‌سپارد
آن که نیست منم
نخواهی شناخت

به ناگاه سوزشی ‌در جانت
بی آن‌ که بدانی از کجاست
قلبت به تپش در می‌آید از خاطرات
آن سوزش منم
نخواهی شناخت

عزیز نسین
مترجم : مژگان دولت آبادی

تنهایی

وقتی به هم نزدیک می‌شویم
بیش‌تر از هم فاصله می‌گیریم
وقتی با هم هستیم
بیش‌تر تنهاییم
آرام آرام
خانه‌ای در ذهن‌مان شکل می‌گیرد
او تنهاست
من هم تنهایم
و از دودکش خانه
اندوه بالا می‌رود
دیوارهای گلی نامریی
لخت و عور
به هر طرف که می‌نگریم
به خودمان برمی‌خوریم

عزیز نسین
ترجمه : رسول یونان

من نیز سکوت می کنم

من نیز سکوت می کنم
با عشقی که در دلم نهفته ام
می شنوی نه ؟

سکوتم را
که چه سان فریاد می کند
عشقم
 
بسیارند ، آنان که
عشق را با سکوت بیان می کنند
ولی عاشقی نیست
که چون من سکوت کند

عزیز نسین
مترجم : مجتبی ارس

می گردم در خاطره ها

می گردم در خاطره ها
جایی در آن ها نداری
در دایره المعارف ها جستجو می کنم
عکسی از تو در آن ها نیست
در واژه نامه ها نگاه می کنم
نامی از تو نیست
نگاهی به خود می کنم
تورا می بینم
جز من جایی برایت نمانده ، می بینی ؟

عزیز نسین

ایستگاه عشق

جایی  که قرار گذاشته بودیم همدیگر را دیدیم
نه در زمانی که قرار گذاشته بودیم
من بیست سال زودتر آمده ، منتظر ماندم
تو آمدی ، بیست سال دیرتر
من از انتظار تو پیرم
تو از منتظر گذاشتنم جوان

عزیز نسین

ساکت

حرفی نگفته در زیر آفتاب باقی نمانده
به این سبب شبانه میسرایم عشقم را
نه در شب ونه در روز حرفی نگفته باقی نیست
من نیز گفته ها را به سبکی نو میگویم
هیچ سبک تجربه نشده ای در دنیا باقی نمانده
من نیز ساکت مانده عشقم را در درونم نگاه میدارم
می شنویی ؟ نه

که سکوتم چگونه بانگ بر می آرد

معشوقه ام  بسیارند

کسانی که ساکت مانده و عشقشان را اعلام می کنند

ولی عاشقی دیگر به سبکی که من ساکتم وجود ندارد

عزیز نسین

صدا ها

وقتی که شب
به خانه برمی گردی
و صدای کلید را در قفل می شنوی
بدان که تنهایی

وقتی کلید برق را می زنی
صدای تیک را میشنوی
بدان که تنهایی

وقتی در تخت خواب
از صدای قلب خودت نمی توانی بخوابی
بدان که تنهایی

وقتی که زمان
کتاب ها و کاغذ ها را در خانه می جود
و تو صدایش را می شنوی
بدان که تنهایی

اگر صدایی از گذشته
تو را به روزهای قدیمی دعوت کند
بدان که تنهایی

و تو بی آن که قدر تنهایی را بدانی
دوست داری
خودت را خلاص کنی
اگر این کار هم بکنی
باز تک و تنهایی
 
عزیز نسین
مترجم : رسول یونان


مرا ببخش محبوب من

گاهی زود میرسم
مثل وقتی که بدنیا آمدم
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال
من همیشه برای شادیها دیرمیرسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود

وآنوقت یا همه چیز به پایان رسیده است
و یا هیچ چیزی هنوز شروع نشده است

من درگامی اززندگی هستم
که بسیارزود است برای مردن
وبسیار دیراست برای عاشق شدن
من بازهم دیر کرد ه ام

مراببخش محبوب من
من بر لبه عشق هستم
اما مرگ به من نزدیکتراست

عزیز نسین

هرگز عاقل نشو

هرگز عاقل نشو
همیشه دیوانه بمان
مبادا بزرگ شوی
کودک بمان
در اندوه پایانی عشق
توفان باش
و این گونه بمان
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو
مرگ عیب جویی می کند
با این همه عاشق باش
وقتی می میری

عزیز نسین

بدون اینکه بگوئی نیز می دانم

بدون اینکه بگوئی نیز می دانم
حس می کنم که خواهی گریخت
ناتوان از التماسم ، ناتوان از دویدن
اما صدایت را برایم باقی گذار
می دانم که خواهی گسست
ناتوانم از گرفتن گیسوانت
اما بویت را برایم باقی گذار
درک می کنم که جدا خواهی شد
فتاده تر از آنم که بیفتم
اما رنگت را برایم باقی گذار
احساس می کنم که ناپدید خواهی شد
بزرگترین دردم خواهد شد
اما گرمایت را برایم باقی گذار
تشخیص می دهم که از یاد خواهی برد
درد ، اقیانوسی از سرب
اما مزه ات را برایم باقی گذار
در هر حال خواهی رفت
حق ندارم که جلویت را گیرم
اما خودت را برایم باقی گذار

عزیز نسین

حدس می‌زنم که خواهی گریخت

حدس می‌زنم
که خواهی گریخت
التماس نمی‌کنم
از پی‌ات نمی‌دوم
اما صدایت را در من جا بگذار

می‌دانم
که از من دل می‌کنی
راهت را نمی‌بندم
اما عطر موهایت را در من جا بگذار

می‌دانم
که از من جدا خواهی شد
خیلی ویران نمی‌شوم
از پا نمی‌افتم
اما رنگت را در من جا بگذار

احساس می‌کنم
تباه خواهی شد
و من خیلی غمگین می‌شوم
اما گرمایت را در من جا بگذار

فرقش را با حالا می‌دانم
که فراموشم خواهی کرد
و من
اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم‌انگیز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار

هر طور شده خواهی رفت
و من حق ندارم که تو را نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار

عزیز نسین