دلم تو را میخواهد

دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب 
مثل گلی غمگین
تنها
که میروید در رؤیا
و می پیچد
می پیچد
می پیچد
در هاله ا ی ز خون و خاکستر
آرام و بی هیاهو
تا مهتاب
 
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم
 
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگینم
حریق سوخته با آب در نمیگیرد
تو چشمه ی خنکی
من غروب خونینم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبینم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنینم
 
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب

سعید سلطانپور