ما سی سال است که با هم بوده‌ایم

ما سی سال است که با هم بوده‌ایم
ما مثل دو دزد در سفری هم‌دیگر را می‌بینیم
که جزییات‌اش کاملا پنهان است

با عبور از هر ایستگاه
تعداد واگن‌های قطار کم می‌شود
نور کم‌رنگ‌تر می‌شود

اما صندلی چوبی تو
که همه‌ی قطارها را اشغال کرده
هنوز دوستان باوفایش را دارد
حکاکی سال‌ها
طرح‌های گچی
دوربین‌هایی که هیچ‌کس به یاد نمی‌آورد
چهره‌ها و درختانی که در خاک می‌افتند
برای یک لحظه نگاهی به تو انداختم

بعد نفس‌نفس‌زنان به آخرین واگنی می‌دوم
که بسیار دور از توست
گفتم جاده طولانی است

نان و یک تکه پنیرم را از ساک‌ام بیرون آوردم
دیدم که چشم بر من داشتی
 این‌گونه نان و پنیرم را تقسیم کردیم

چطور پیدایم کردی ؟
مثل یک شاهین پریدی روی من ؟

گوش کن
من ده‌ها هزار مایل را سفر نکردم
در کشورهای زیادی پرسه نزدم
راه‌های زیادی را نمی‌شناختم

چطور توانستی حالا بیایی
گنجینه‌‌ام را بدزدی
و مرا به دام اندازی

حالا از روی صندلی‌ات پاشو و برو
قطار من پس از این ایستگاه
با سرعت پیش خواهد رفت

برو و بگذار من بروم
به جایی که هیچ قطاری توقف نخواهد کرد

سعدی یوسف شاعر عراقی  
مترجم : مجتبی پورمحسن

خاطره عاشقانه

حالا چگونه گام‌هایم را به او برسانم ؟
در کدام سرزمین ببینمش ؟
و در کدام کوچه‌ها بجویمش ؟
در کدام شهر ؟
اگر خانه‌اش را یافتم
به‌فرض که پیدا کنم
زنگ در را آیا خواهم زد ؟
چگونه جواب دهم ؟
و چگونه در صورتش خیره شوم ؟
چگونه لمس کنم شرابِ رقیقِ میانِ انگشتان را
چگونه باید سلام کنم
و درد سالیان را بزدایم ؟
یک‌بار
بیست سال قبل
در قطاری دلخواه
بوسیدمش
سراسرِ
شب

سعدی یوسف
مترجم : آرش افشار

تو محبوب منی

تو محبوب منی
اما اینها نمی دانند
گناه من چیست نام تو هم نام وطنم است
گناه من چیست پدرت تو را هم نام وطن گذاشته
وطنی با چشمان سیاه
لبهای سرخ و
لبخندی جادویی
برای همین به اینها می گویم : من سیاستمدارنیستم
مبارزات من سیاسی نیست
من یک عاشق تنها هستم
که برای رسیدن به معشوقه ام شعر نوشته ام
مقاله های انتقادی نوشته ام
مانیفست صادر کرده ام
وهنوز اسیرچنگال عشیره اش است
چقدر به اینها بگویم
تازیانه سزای عاشقی نیست
انفرادی سزاوارعاشق نیست
من نه حکومتی می خواهم
نه می خواهم جهان را تغییر دهم
من تیتر روزنامه صبح را نمی خواهم
نمی خواهم سیدالقائد صدایم کنند
من تنها عاشق دختری هستم سیاه چشم
انگارخداوند متعال چشمانش را سرمه کشیده است
چقدر بگویم به اینها چقدر
و باورم نکنند

سعدی یوسف شاعر عراقی
مترجم : بابک شاکر